پارت ۱۲
پارت ۱۲
لیا:چرا نفس نفس میزنی
ا.ت:دزدکی اومدم زود باش حرکت کن تا کسی ندیده
۵ مین بعد
لیا:خب تعریف کن
ا.ت:چیو
لیا:همون که نتونستی پشت گوشی بگی
ا.ت:اها اون خب... سهون اکسمه
لیا:چییییی
ا.ت:اروم باش دختر چیزی نشده که
لیا:ولی کی چطوری چرا من خبر نداشتم
ا.ت:هیچکی خبر نداشت
لیا:براهمین سهون رفت خارج
ا.ت:به من چه خودش خواست بره خارج بعدشم خودش ازم جدا شد
لیا:خب
ا.ت:خب که خب
لیا:هنوزم حسی بهش داری؟
ا.ت:از همون اول نداشتم
لیا:پس چرا باهاش رل زدی
ا.ت:توی مراسم رقص پارسال بهم اعتراف کردم منم چون تنها بودم و حوصله ام سر رفته بود قبول کردم
لیا:بعدش چی
ا.ت:هیچی دیگه یه مدت باهم بودیم و بعدش که اون رفت خارج و گفت بیا جداشیم منم که برام مهم نبود گفتم باشه
لیا:همین؟!
ا.ت:همین
لیا خنده ریزی کرد
ا.ت:چرا میخندی
لیا:فکر میکردم کار به جاهای باریک کشیده شده
ا.ت:ببند در تالار اندیشه را
بعد هردو خندیدن و بعد ۱۰ مین رسیدن
ا.ت:واو چه جای بزرگی اجاره کرده
لیا:اجاره نکرده مال خودشه
ا.ت:واتتت؟
لیا:اگه الان دوست دخترش بودی خونه خودت بود
ا.ت:خونه ای که الان توش زندگی میکنم از اینم بزرگتره
لیا خندید و رفتن داخل
و روی یکی از میز ها کنار بقیه دوستاشون نشستن
نارا:زن داداش...
《سورپرایز کوک خواهر داره》
لیا:چرا نفس نفس میزنی
ا.ت:دزدکی اومدم زود باش حرکت کن تا کسی ندیده
۵ مین بعد
لیا:خب تعریف کن
ا.ت:چیو
لیا:همون که نتونستی پشت گوشی بگی
ا.ت:اها اون خب... سهون اکسمه
لیا:چییییی
ا.ت:اروم باش دختر چیزی نشده که
لیا:ولی کی چطوری چرا من خبر نداشتم
ا.ت:هیچکی خبر نداشت
لیا:براهمین سهون رفت خارج
ا.ت:به من چه خودش خواست بره خارج بعدشم خودش ازم جدا شد
لیا:خب
ا.ت:خب که خب
لیا:هنوزم حسی بهش داری؟
ا.ت:از همون اول نداشتم
لیا:پس چرا باهاش رل زدی
ا.ت:توی مراسم رقص پارسال بهم اعتراف کردم منم چون تنها بودم و حوصله ام سر رفته بود قبول کردم
لیا:بعدش چی
ا.ت:هیچی دیگه یه مدت باهم بودیم و بعدش که اون رفت خارج و گفت بیا جداشیم منم که برام مهم نبود گفتم باشه
لیا:همین؟!
ا.ت:همین
لیا خنده ریزی کرد
ا.ت:چرا میخندی
لیا:فکر میکردم کار به جاهای باریک کشیده شده
ا.ت:ببند در تالار اندیشه را
بعد هردو خندیدن و بعد ۱۰ مین رسیدن
ا.ت:واو چه جای بزرگی اجاره کرده
لیا:اجاره نکرده مال خودشه
ا.ت:واتتت؟
لیا:اگه الان دوست دخترش بودی خونه خودت بود
ا.ت:خونه ای که الان توش زندگی میکنم از اینم بزرگتره
لیا خندید و رفتن داخل
و روی یکی از میز ها کنار بقیه دوستاشون نشستن
نارا:زن داداش...
《سورپرایز کوک خواهر داره》
۸.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.