P4
P4
لیا: بریم دیگه خسته شدم
کوک: اکی بریم تو فک کنم ساعت ۴ صبحه
لیا: آره فک کنم
کوک لیا رو براید بغل کردش لیا خجالت کشید
لیا: کوک من میخوام برم حموم
کوک: منم میام
لیا: یااااا نه تنهایی میرم
کوک : همین که گفتم
لیا: نه خیرم تنهایی میرم
کوک: زنم که بشی مجبوری با من بری حموم(تو دلش)
لیا:(رفت حموم)
۴۰مینی بعد اومد
حوله تنش بود داشت روتینپوستی میکرد که یهو کوک اومد داخل اتاق
لیا : یاااا برو بیرون لباس ندارم
کوک: نمیرم
لیا: کوک لطفا برو بیرون
کوک: اکی
۲ هفته بعد
کوک: هفته بعد عروسیمونه باید بریم پاساژ برای خرید
لیا: اکی الان آماده میشم بریم
لیا: بریم دیگه خسته شدم
کوک: اکی بریم تو فک کنم ساعت ۴ صبحه
لیا: آره فک کنم
کوک لیا رو براید بغل کردش لیا خجالت کشید
لیا: کوک من میخوام برم حموم
کوک: منم میام
لیا: یااااا نه تنهایی میرم
کوک : همین که گفتم
لیا: نه خیرم تنهایی میرم
کوک: زنم که بشی مجبوری با من بری حموم(تو دلش)
لیا:(رفت حموم)
۴۰مینی بعد اومد
حوله تنش بود داشت روتینپوستی میکرد که یهو کوک اومد داخل اتاق
لیا : یاااا برو بیرون لباس ندارم
کوک: نمیرم
لیا: کوک لطفا برو بیرون
کوک: اکی
۲ هفته بعد
کوک: هفته بعد عروسیمونه باید بریم پاساژ برای خرید
لیا: اکی الان آماده میشم بریم
۶.۴k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.