P

P3
بعد کلی بحث زنگ خورد و هرکی رفت سمت خونه خودش

تهیونگ ویو

دختر پرو و جسوری بود برای همین زیر دست خودم کنمش یاا مشاورم پس رفتم آدرس مین ا. ت رو پیدا کردم در خونش در زدم یونگی درو باز کرد(پدر ا. ت یونگی ¢)
_هوم مین یونگی
¢خـ.. خوشـامدید
_میدونم
¢😐
_نمیخوای بزاری بیام تو خونه
¢بـ..له بفرمایید
رفتم داخل ک ا. ت با موهای پریشون و برق زده با ی لباس خواب صورتی کیوت از اتاقش اومد بیرون
همون طور ک چشم هاش بسته بود و اومد بیرون و خمیازه میکشید گفت
+سلام بابا صبحت بخیر
¢هوم صبحت بخیر
+صبح بخیر

چشم هاش رو باز کرد وقتی منو دید چشم هاش هشتاد تا شد

+تـ..و عوضی اینجا چ کار میکنی
¢این چ وضع حرف زدنه
+چی میگی این تا دیروز داشت با من دعوامیکرد
_الانم اومدم ببرمت
¢+هااااا
_آقای مین من دخترتون رو ب عنوان مشاور میخوام پس لطفا بزارید با من بیاد

¢اجازه ماهم دست شماست

+چیییی

_نخدچی

+ببین مردیکه عنتر گاو بازی در نیار هااااا

¢دخترم بیا کارت دارم

ا. ت و باباش رفتن بابای ا. ت بهش ی چیزای گفت تا راضی شد

¢حالا برو اماده شو
+خوب

ویو ا. ت
رفتم ی استایل تقریبا تامبوی زدم(اسلاید دو)
و ناخن هام رو لاک زدم چون ب زیبایی ناخنم اهمیت میدادم(اسلاید سه)
بعد رفتم بیرون با چمدونم

+امادم
_بریم

سرم و پایین انداختم تا جای در رفتیم ک بابام خیلی مظلوم نگام می‌کرد منم سری پریدم بغلش و موهاش رو بوسیدمممم

+بابایی دلم برات تنگ میشه(بغض)
¢منم دخترممم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خماریییـ
#فیک
#سناریو
#بلک_پینگ
#بی_تی_اس
دیدگاه ها (۳)

P4بعد از بغلش اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و رفتیم عمارت...

اسلاید 2 عمارتاسلاید 3 سالن اصلی عمارتاسلاید 4اتاق تهیونگاسل...

P 2و با صدای تقریبا بلند گفتم_تو دختر مینی مین یونگی اون مرد...

P1ویوا. تاز خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و کارهای لازم رو انج...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط