ارسلان: هوف باشه
ارسلان: هوف باشه
دیانا: مرسی
( دوساعت بعد )
ارسلان: بدو پیاده شو
دیانا: پیاده شدم رفتم بالا و هیچ کس نبود همه رفته بودن جز منو و ارسلان منم لباسمو پوشیدم و رفتم که آرایش کنم یه آرایش ملیح کردم و یه شال سفید انداختم سرم خداروشکر که شالم بزرگ بود یقمو پوشوند ( میزارم عکس لباس رو ) رفتم پایین و با ارسلان به سمت تالار حرکت کردیم
ارسلان: خب چه ناز شدی
دیانا: مرسی
ارسلان: یه روز میشه منو تو هم نوبتمون میرسه
دیانا: فعلا لطفا برو تند دیر نکنیم
ارسلان: باشه
دیانا: رفتیم و یه ربع بعد رسیدیم بعد چند ساعت نیکا اینا اومدن و عقد بستن خیلی خوشحال بودم و کم کم اومدیم ویلا
دیانا: مرسی
( دوساعت بعد )
ارسلان: بدو پیاده شو
دیانا: پیاده شدم رفتم بالا و هیچ کس نبود همه رفته بودن جز منو و ارسلان منم لباسمو پوشیدم و رفتم که آرایش کنم یه آرایش ملیح کردم و یه شال سفید انداختم سرم خداروشکر که شالم بزرگ بود یقمو پوشوند ( میزارم عکس لباس رو ) رفتم پایین و با ارسلان به سمت تالار حرکت کردیم
ارسلان: خب چه ناز شدی
دیانا: مرسی
ارسلان: یه روز میشه منو تو هم نوبتمون میرسه
دیانا: فعلا لطفا برو تند دیر نکنیم
ارسلان: باشه
دیانا: رفتیم و یه ربع بعد رسیدیم بعد چند ساعت نیکا اینا اومدن و عقد بستن خیلی خوشحال بودم و کم کم اومدیم ویلا
۱۶.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.