مافیایه جذاب من
#مافیایه_جذاب_من
part¹
ا. ت ویو:
مثله همیشه ساعت۸ صبح بلند شدم، صورتمو شستم و روتینمو انجام دادم، یه قهوه با پنکیک خوردمو یه لباس انتخاب کردم پوشیدم کیفمو برداشتمو از خونه زدم بیرون تا دنبال کار بگردم، بعد مرگه خانوادم کله مقام به من رسید ولی بازم باید یه کاری پیدا میکردم
هرجا رفتم قبول نکردن
تف تو این شانس
خیلی خسته شدم، برایه همین به سمته خونه قدم برداشتم که رویه دیوار برگه استخدامی رو دیدم
"به یک خدمتکار نیازمندیم، جهت اطلاع و درخواست برایه اینکار با ********09تماس بگیرید "
ا. ت: شانس دره خونمو زده بود، از رو برگه یه عکس گرفتمو به سمته خونه حرکت کردم
نمیدونم چرا ولی بدنم شدید درد میکرد
وارد خونه شدمو درو بستم، حوله رو برداشتم و به سمته حمام رفتم، وانو با ابه گرم پر کردم، لباسامو در اوردم و تو وان نشستم که چشمام گرم شدو خوابم برد...
کوک ویو:
تو خواب ناز بودم که...
آجوما: پسرمم ساعت ۱ ظهرهه نمیخای پاشیی
کوک: اجوما تروخدا پنج دقیقه دیگه(خوابالود)
آجوما: پسرم الکس منتظرته(دوسته صمیمی کوک)
کوک: اهههه باشه برو الان میام
به زور از تختم دل کندومو یه دوش پنج مینی گرفتم لباسامو عوض کردمو رفتم پایین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ادامه خیلی جالب تر میشه..
حــــمایـت یـادت نره بیــبی:)
ܩࡅ݅ߺܠߊ ܠߊࡅ࡙ܭ/ܦ̇ߊܠࡐ ܭࡅ߭ܨ ܟܿܝܥ̇ࡐࡐ߳ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
part¹
ا. ت ویو:
مثله همیشه ساعت۸ صبح بلند شدم، صورتمو شستم و روتینمو انجام دادم، یه قهوه با پنکیک خوردمو یه لباس انتخاب کردم پوشیدم کیفمو برداشتمو از خونه زدم بیرون تا دنبال کار بگردم، بعد مرگه خانوادم کله مقام به من رسید ولی بازم باید یه کاری پیدا میکردم
هرجا رفتم قبول نکردن
تف تو این شانس
خیلی خسته شدم، برایه همین به سمته خونه قدم برداشتم که رویه دیوار برگه استخدامی رو دیدم
"به یک خدمتکار نیازمندیم، جهت اطلاع و درخواست برایه اینکار با ********09تماس بگیرید "
ا. ت: شانس دره خونمو زده بود، از رو برگه یه عکس گرفتمو به سمته خونه حرکت کردم
نمیدونم چرا ولی بدنم شدید درد میکرد
وارد خونه شدمو درو بستم، حوله رو برداشتم و به سمته حمام رفتم، وانو با ابه گرم پر کردم، لباسامو در اوردم و تو وان نشستم که چشمام گرم شدو خوابم برد...
کوک ویو:
تو خواب ناز بودم که...
آجوما: پسرمم ساعت ۱ ظهرهه نمیخای پاشیی
کوک: اجوما تروخدا پنج دقیقه دیگه(خوابالود)
آجوما: پسرم الکس منتظرته(دوسته صمیمی کوک)
کوک: اهههه باشه برو الان میام
به زور از تختم دل کندومو یه دوش پنج مینی گرفتم لباسامو عوض کردمو رفتم پایین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ادامه خیلی جالب تر میشه..
حــــمایـت یـادت نره بیــبی:)
ܩࡅ݅ߺܠߊ ܠߊࡅ࡙ܭ/ܦ̇ߊܠࡐ ܭࡅ߭ܨ ܟܿܝܥ̇ࡐࡐ߳ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
۱۳.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.