مافیای جذاب من
#مافیای_جذاب_من
part⁴
...: اگه فضولی نیست..میتونم بدونم چرا میرین اونجا؟
ا. ت: دنبال کار میگشتم که اونجا یه خدمتکار میخواستن منم قبول کردم
...: میدونی اونجا کجاس؟
ا. ت: نه
...: اونجا عمارت یکی از بزرگترین مافیا های جهانه، میگن هرکی رفته اونجا دیگه برنگشته
ا. ت: تا این حرفو زد بدجور شکه شدم، بدبخت شدم رفت
...: رفته بود تو فکر، گفتم..: اگر دوست داشتی شمارتو بده به من منم شمارمو بهت میدم، اگه اتفاقی افتاد باهام تماس بگیر یا بهم اطلاع بده که بتونم کمکت کنم
ا. ت: ا.. ا.. امم باشه شمارم...
...: گوشیمو دادم بهشو گفتم:میتونی خودت برام سیو کنی؟
ا. ت: پسره خوبی به نظر میومد،گفتم: اوکی(لبخند)
...: گوشیمو بهش دادمو گفتم: سیو کن کیوتی
ا. ت: ناخداگاه خندم گرفت: چی کیوتی؟(خنده)
...: ارع خب کیوتییی
ا. ت: هعبببب(کیوت)
...: کیوتتتت، راستی شماره ی من*******اینه
ا. ت: امم اسمت چیه؟
...: فیلیکس
ا. ت: اووو چه اسمه قشنگی(لبخند)
فیلیکس: ممنون(لبخند)
انقد مشغول صحبت بودیم که رسیدیم
ا. ت: ازت ممنونم(لبخند)(میخواست پول رو بهش بده..)
فیلیکس: لازم نیست
ا. ت: ولی..
فیلیکس: میگم که به عنوان دوست ترو اوردم نیاز به پول نیست(لبخند)
ا. ت: باشه ممنون، خدانگهدار
فیلیکس: خدافس کیوتیی
و رفت
ا. ت: بعد از رفتنه فیلیکس پشتمو نگاه کردم که با یه عمارت بزرگگگک مواجه شدم، دهنم به زمین چسبید، خیییلی بزرگو قشنگ بود، ولی تمش مشکیو سفید بود، و این شیک ترش میکرد
بعد از ۱۰ مین به خودم اومدمو زنگو زدم که چنتا بادیگارده گنده درو باز کردن، در برابرشون تا زانوشونم نبودم باید کامل سرمو میگرفتم بالا تا ببینمشون، یا جده موسااا
رفتم تو، حیاط قشنگی داشت همینجور حرکت کردم که یه خانم مسن اومد پیشم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☆حــــمایـت یــادت نـره بیـب☆
ܩܢ݅ܠߊ ܠߊیܭ/ܦ̇ߊܠو ܭܝ̇ߺܨ ܟܿܝܥ̇وܦ̈ܙ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
خشتون اومدددد؟
بد شد ببخشید💔
part⁴
...: اگه فضولی نیست..میتونم بدونم چرا میرین اونجا؟
ا. ت: دنبال کار میگشتم که اونجا یه خدمتکار میخواستن منم قبول کردم
...: میدونی اونجا کجاس؟
ا. ت: نه
...: اونجا عمارت یکی از بزرگترین مافیا های جهانه، میگن هرکی رفته اونجا دیگه برنگشته
ا. ت: تا این حرفو زد بدجور شکه شدم، بدبخت شدم رفت
...: رفته بود تو فکر، گفتم..: اگر دوست داشتی شمارتو بده به من منم شمارمو بهت میدم، اگه اتفاقی افتاد باهام تماس بگیر یا بهم اطلاع بده که بتونم کمکت کنم
ا. ت: ا.. ا.. امم باشه شمارم...
...: گوشیمو دادم بهشو گفتم:میتونی خودت برام سیو کنی؟
ا. ت: پسره خوبی به نظر میومد،گفتم: اوکی(لبخند)
...: گوشیمو بهش دادمو گفتم: سیو کن کیوتی
ا. ت: ناخداگاه خندم گرفت: چی کیوتی؟(خنده)
...: ارع خب کیوتییی
ا. ت: هعبببب(کیوت)
...: کیوتتتت، راستی شماره ی من*******اینه
ا. ت: امم اسمت چیه؟
...: فیلیکس
ا. ت: اووو چه اسمه قشنگی(لبخند)
فیلیکس: ممنون(لبخند)
انقد مشغول صحبت بودیم که رسیدیم
ا. ت: ازت ممنونم(لبخند)(میخواست پول رو بهش بده..)
فیلیکس: لازم نیست
ا. ت: ولی..
فیلیکس: میگم که به عنوان دوست ترو اوردم نیاز به پول نیست(لبخند)
ا. ت: باشه ممنون، خدانگهدار
فیلیکس: خدافس کیوتیی
و رفت
ا. ت: بعد از رفتنه فیلیکس پشتمو نگاه کردم که با یه عمارت بزرگگگک مواجه شدم، دهنم به زمین چسبید، خیییلی بزرگو قشنگ بود، ولی تمش مشکیو سفید بود، و این شیک ترش میکرد
بعد از ۱۰ مین به خودم اومدمو زنگو زدم که چنتا بادیگارده گنده درو باز کردن، در برابرشون تا زانوشونم نبودم باید کامل سرمو میگرفتم بالا تا ببینمشون، یا جده موسااا
رفتم تو، حیاط قشنگی داشت همینجور حرکت کردم که یه خانم مسن اومد پیشم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☆حــــمایـت یــادت نـره بیـب☆
ܩܢ݅ܠߊ ܠߊیܭ/ܦ̇ߊܠو ܭܝ̇ߺܨ ܟܿܝܥ̇وܦ̈ܙ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
خشتون اومدددد؟
بد شد ببخشید💔
۸.۷k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.