دردا که غم به جان تو بارید و چاره نیست

‍ دردا که غم به جانِ تو بارید و چاره نیست
اینک برای خنده مجالِ اشاره نیست

از آرزو مخوان که دلِ آرزو شکست
شب دامنی نهاده که هیچش ستاره نیست

غمْ شادمان و شادی از غصه‌ها رَمان
اندوه حاکم است و طرب هیچ‌کاره نیست

چندین هزار امیدِ بنی آدما! هلا!
برخیز و چاره کن که غمان را کناره نیست

دستِ دعا اگرچه شکسته‌ست، خسته نیست
پای طلب که هست، سرِ استخاره نیست !

در سینه‌ام دلی‌ست که او پاره‌پاره شد
اما امیدِ خسته‌دلان پاره‌پاره نیست


جویا معروفی
دیدگاه ها (۲)

و ایران؛نام زنیست کههر روز به یک زباندر داغ فرزندانش مرثیه م...

آمدی بست نشستی , تو چه میخواهی غم؟جانم از عشق گسستی,تو چه می...

هیچکس مسئول برگرداندن ما به خود قبلیمان نیست هیچکس برای ما ت...

گم شدیم،پشت یک سری صدا،یک سری واژه،یک سری استیکر،در حالیکه خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط