ازت متنفرم اوسامو

ازت متنفرم اوسامو
پارت ۱۰
...............................................

ویو چویا

که درد شدیدی تو شکمم حس کردم بهم چاقو زده بودم اونجا بود که چاقو رو تو شکمم ول کرد و رفت افتادم پایین اونجا بود که جد اوسامو رو فهش کش کردم
دیگع متوجه چیزی نشدم چشم سیاهی رفت و تمام

"دازای"
ساعت ۸:۳۰شده بود چویا هنوز پایین نیومده بود
یعنی هنوز مافیا داره کار میکنه؟
از ماشین پیاده شدم از راپله بالا رفتم که دیدم همسایه هایچویا جلو در جمع شدن و بعضی ها پاهاشون میلرزه
تا گفتم چخبره یکی از همسایه ها میدونست من دوست پسر چویام برگشت نگام کرد
فعکنم اسمش میسا بود چشاش پره اشک بود

میسا:.....دا......دازای....سان

گریش گرفت از لای جعمیت رد شدم که دیدم دارم سعی میکنن حالت حیاتی چویا رو نگه دارن تا امبولانس بیاد

دازای:اینجا چه...خبره

سری سمت چویا رفتم بلندش کردم هنوز حالت حیاتی داشت بلندش کردم بردمش سمت ماشین گذاشتمش تو ماشین در رو بستم که صدای میسا از پشت سرم اومد

میسا:می...میتونم بیام

صداش میلرزید ترسیده بود فقط بهش گفتم سری بشین
نشست با بالا ترین سرعت سمت بیمارستان روندم
چند دقیقه بعد رسیدیم بیکارستان چویا رو سری وارد بخش کردن منو میسا هم از نگرانی توی راه رو راه میرفتیم
............
چون دختر خوبی ام پارت دادم ولی شما اصلا پارت قبل رو حمایت نگردین
دیدگاه ها (۱۳)

این یه روانیه اسم مانهوا بدین بم...

عاها

منم دوست دارم

ازت متنفرم اوساموپارت فعکنم ۹چویا:تو....تو میخوای به اون مهم...

قهوه تلخ پارت ۵۹گوشی رو قطع کردم و رفتم توی اتاق. آماده شدم ...

پارت ۱۰ سوکوکو [ یک قلب بیرون از تن]°•°• ویو خودم°•°•چند روز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط