مناجات (۱)
#مناجات (۱)
در بیست و هفتمین تابستان من
کیست آن پروانه وار
که در شنل آبی عشق
بجانب غزل ها و زمزمه ها
می شتابد ؟
کیست آن
که قصری از خاطره های مرا
در آستین دارد ؟
بیست و هفتمین تابستان من
سال دریغ و بغض و غمنامه
سال عصرهای دیگر
و بازیهای دیگر
سال همهمه ی شعر و نی لبک
در تارتار دهلیزهای ذهن
سال همیشه قشنگ یاد یار
در دود و مناجات و سماع
در باران گلاب ها
و بهاری از گلابتون
در زمزمه ی عبور مه
از میانه های جگن زارها
و نخلستان
سال هیهات ها
هیهات ها !
سال سوگ و شیون ها و سکوت
سال مرگ !
در بیست و هفتمین تابستان من
خانه اش را از ولایت ما برد
لیلا !
کعبه ای از تمام آرزوهای من
که بر خرابه های زخم قیس نشسته ام
با حنجره ای
در مرثیه های مدام .
به شبستان بیا !
به معبد قدیمی سیتار و عطر و زمزمه
بیا ای آشنای جان من
کنارم بمان
تا سیرسیرکهای نینوا
شب هنگام را لحظه به لحظه
از تکرار نام من و تو
همهمه کنند
بیا که بی تو زنده نیستم
بجان تو...
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب #استان هرمزگان ساحل کوشکنار
در بیست و هفتمین تابستان من
کیست آن پروانه وار
که در شنل آبی عشق
بجانب غزل ها و زمزمه ها
می شتابد ؟
کیست آن
که قصری از خاطره های مرا
در آستین دارد ؟
بیست و هفتمین تابستان من
سال دریغ و بغض و غمنامه
سال عصرهای دیگر
و بازیهای دیگر
سال همهمه ی شعر و نی لبک
در تارتار دهلیزهای ذهن
سال همیشه قشنگ یاد یار
در دود و مناجات و سماع
در باران گلاب ها
و بهاری از گلابتون
در زمزمه ی عبور مه
از میانه های جگن زارها
و نخلستان
سال هیهات ها
هیهات ها !
سال سوگ و شیون ها و سکوت
سال مرگ !
در بیست و هفتمین تابستان من
خانه اش را از ولایت ما برد
لیلا !
کعبه ای از تمام آرزوهای من
که بر خرابه های زخم قیس نشسته ام
با حنجره ای
در مرثیه های مدام .
به شبستان بیا !
به معبد قدیمی سیتار و عطر و زمزمه
بیا ای آشنای جان من
کنارم بمان
تا سیرسیرکهای نینوا
شب هنگام را لحظه به لحظه
از تکرار نام من و تو
همهمه کنند
بیا که بی تو زنده نیستم
بجان تو...
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب #استان هرمزگان ساحل کوشکنار
۱۱۲.۶k
۱۵ بهمن ۱۳۹۸