خب اول یکم راجبش اطلاعات بدم چون لازمه
خب اول یکم راجبش اطلاعات بدم چون لازمه
کوک ی خون اشام اصیل زاده است و پدرش پادشاه و رهبر دنیای خون اشام هاست خون اشام های اصیل زاده تعداد خیلی کمی ازشون وجود داره چون خیلی خاصن و قدر های بیشتری از خون اشام های معمولی دارن یکی از قدرت هاشون نگاهشونه
وقتی مستقیم تو چشمات نگاه کنن ترسی رو به دلت میندازن که توصیف نشدنیه. پادشاه یعنی پدر کوک دلش می خواد که نوش ی اصیل زاده باشه برای همین به کوک میگه که باید با خواهرش جانگ هه ازدواج کنه چون خواهرشم اصیل زاده است و خواهرشم به خاطر اینکه ملکه بشه قبول میکنه اما کوک مخالفت میکنه و از قلعه بیرون میزنه و تنهایی برای خودش زندگی میکنه (الان احتمالا با خودتون میگین که اونا خواهر برادرن و از این حرفا اما خون اشام ها انسان نیستن که نتونن خواهر برادری ازدواج کنن و براشون مشکلی نداره ازدواج کردن با خواهر برادرشون)
سال ها بعد دست راست پادشاه بهش خیانت میکنه و اطلاعات محرمانه ای رو میدزده و به دنیای انسان ها فرار میکنه و پادشاه به پسرش کوک میگه که بره به دنیای انسان ها و اون رو بکشه اما به کوک نمیگه که اون ازش اطلاعات محرمانه ای رو دزدیده چون حتی کوک هم از اون اطلاعات بی خبر بود و پادشاه نمی خواست که پسرش از اون اطلاعات باخبر بشه ( حالا بعد ها تو داستان متوجه اون اطلاعات میشید)
پادشاه برای اینکه پسرش بهش شک نکنه بهش میگه که دست راستش جاسوس بوده و برای دشمن هاش کار میکرده و کوک هم این ماموریت رو قبول میکنه و به دنیای انسان ها میره
ا/ت: دختری با زندگی به ظاهر معمولی،مهربون،دلسوز،فداکار،احساساتی و زود گریه اش میگیره و ترسو ی شب که ا/ت با خانواده اش بیرون میره اتفاقی براش میفته که باعث تغییر دادن آینده اش و بر ملا شدن راز هایی از گذشته اش میشه راز هایی که زندگی ای که تا به حال داشته رو زیر سوال میبرد
کوک ی خون اشام اصیل زاده است و پدرش پادشاه و رهبر دنیای خون اشام هاست خون اشام های اصیل زاده تعداد خیلی کمی ازشون وجود داره چون خیلی خاصن و قدر های بیشتری از خون اشام های معمولی دارن یکی از قدرت هاشون نگاهشونه
وقتی مستقیم تو چشمات نگاه کنن ترسی رو به دلت میندازن که توصیف نشدنیه. پادشاه یعنی پدر کوک دلش می خواد که نوش ی اصیل زاده باشه برای همین به کوک میگه که باید با خواهرش جانگ هه ازدواج کنه چون خواهرشم اصیل زاده است و خواهرشم به خاطر اینکه ملکه بشه قبول میکنه اما کوک مخالفت میکنه و از قلعه بیرون میزنه و تنهایی برای خودش زندگی میکنه (الان احتمالا با خودتون میگین که اونا خواهر برادرن و از این حرفا اما خون اشام ها انسان نیستن که نتونن خواهر برادری ازدواج کنن و براشون مشکلی نداره ازدواج کردن با خواهر برادرشون)
سال ها بعد دست راست پادشاه بهش خیانت میکنه و اطلاعات محرمانه ای رو میدزده و به دنیای انسان ها فرار میکنه و پادشاه به پسرش کوک میگه که بره به دنیای انسان ها و اون رو بکشه اما به کوک نمیگه که اون ازش اطلاعات محرمانه ای رو دزدیده چون حتی کوک هم از اون اطلاعات بی خبر بود و پادشاه نمی خواست که پسرش از اون اطلاعات باخبر بشه ( حالا بعد ها تو داستان متوجه اون اطلاعات میشید)
پادشاه برای اینکه پسرش بهش شک نکنه بهش میگه که دست راستش جاسوس بوده و برای دشمن هاش کار میکرده و کوک هم این ماموریت رو قبول میکنه و به دنیای انسان ها میره
ا/ت: دختری با زندگی به ظاهر معمولی،مهربون،دلسوز،فداکار،احساساتی و زود گریه اش میگیره و ترسو ی شب که ا/ت با خانواده اش بیرون میره اتفاقی براش میفته که باعث تغییر دادن آینده اش و بر ملا شدن راز هایی از گذشته اش میشه راز هایی که زندگی ای که تا به حال داشته رو زیر سوال میبرد
۱۲۷.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.