پارت هفده:
پارت هفده:
من که به آرشام گفتم نمیتونم بیام فسا چون دانشگاه کلاس دارمو عجیب استادام سخت گیرن یکیشون همین آریا منش
آرسام بلند خندید و گفت آره خب توهم مثلا تا فهمیدی استادت آشنامونه داری خیلی درس میخونی ماهم فهمیدیم
به آرشام گفتم من همیشه همینم بعدشم کلی از سرو کولش بالا رفتم تا حسابی خسته شدم
البته آرشام هم کم نمی اورد اونم اذیتم کرد حسابی
خسته دراز کشیده بودم رو زمین که یهو تو مخم یه جرقه زد wowo
بلند شدم روبه آرشام گفتم:آری اونم بی معطلی گفت جون دلم وورجک چی میخوایی
گفتم:نظرت چیه امشب مریم و بردارش استاد آریا منش رو دعوت کنیم؟ اونم برای تشکر نه چیز دیگه ها
آرشام یه توسری بهم زد و گفت اره خو توله فقط برای تشکر نه برای قبولی درسای استادت
گفتم برو بابا اصلا نخواستم من شامم نمیخوامو میرم بخوابم
داشتم میرفتم که آرشام دستمو کشید گفت خب قهر نکنیا اصلا نمیام منت کشی زنگ بزن به مریم بگو شام بیان خونه ما
با ذوق گفتم چشم داداش گلم آرشام خان کوچک
آرشام گفت الیییییییییی گفتم خب خب ببشخید
رفتم بالاو زنگ زدم به امیر
بعد چندتا بوق جواب دادا:بله؟
سلام استاد
بفرمایین شما؟
استاد الینام دوست خواهرتون
یهو از پشت تلفن خنده ای کرد و گفت دیوونه
گفتم آقای آریا منش به پاس زحماتی که این چند روز بهتون دادم امشب شما و مریم جون بیایین خونه ما
آرشام:بله بله حتما میاییم دلمون برای صورت ماهتون تنگ شده
درضمن استاد
جونم شاگرد
به مریم بگین آرشام بهتون زنگ زده ها
هههه باشه من چه استادی ام که شاگردم داره به من درس میده ای خدااا
گفتم خب استاد برو بزار کارامو کنم
چقد پرویی تو دختر
نظر لطفتونه
فعلا
مراقب خودت باش
همچنین
گوشیو قطع کردمو گذاشتم کنار بلند شدم رفتم پایینو تمیز کنم و یه شام حسابی درست کنم
دستمال و اسپری رو برداشتم افتادم به جون شیشه ها...
ادامه دارد
tayp:ayda
من که به آرشام گفتم نمیتونم بیام فسا چون دانشگاه کلاس دارمو عجیب استادام سخت گیرن یکیشون همین آریا منش
آرسام بلند خندید و گفت آره خب توهم مثلا تا فهمیدی استادت آشنامونه داری خیلی درس میخونی ماهم فهمیدیم
به آرشام گفتم من همیشه همینم بعدشم کلی از سرو کولش بالا رفتم تا حسابی خسته شدم
البته آرشام هم کم نمی اورد اونم اذیتم کرد حسابی
خسته دراز کشیده بودم رو زمین که یهو تو مخم یه جرقه زد wowo
بلند شدم روبه آرشام گفتم:آری اونم بی معطلی گفت جون دلم وورجک چی میخوایی
گفتم:نظرت چیه امشب مریم و بردارش استاد آریا منش رو دعوت کنیم؟ اونم برای تشکر نه چیز دیگه ها
آرشام یه توسری بهم زد و گفت اره خو توله فقط برای تشکر نه برای قبولی درسای استادت
گفتم برو بابا اصلا نخواستم من شامم نمیخوامو میرم بخوابم
داشتم میرفتم که آرشام دستمو کشید گفت خب قهر نکنیا اصلا نمیام منت کشی زنگ بزن به مریم بگو شام بیان خونه ما
با ذوق گفتم چشم داداش گلم آرشام خان کوچک
آرشام گفت الیییییییییی گفتم خب خب ببشخید
رفتم بالاو زنگ زدم به امیر
بعد چندتا بوق جواب دادا:بله؟
سلام استاد
بفرمایین شما؟
استاد الینام دوست خواهرتون
یهو از پشت تلفن خنده ای کرد و گفت دیوونه
گفتم آقای آریا منش به پاس زحماتی که این چند روز بهتون دادم امشب شما و مریم جون بیایین خونه ما
آرشام:بله بله حتما میاییم دلمون برای صورت ماهتون تنگ شده
درضمن استاد
جونم شاگرد
به مریم بگین آرشام بهتون زنگ زده ها
هههه باشه من چه استادی ام که شاگردم داره به من درس میده ای خدااا
گفتم خب استاد برو بزار کارامو کنم
چقد پرویی تو دختر
نظر لطفتونه
فعلا
مراقب خودت باش
همچنین
گوشیو قطع کردمو گذاشتم کنار بلند شدم رفتم پایینو تمیز کنم و یه شام حسابی درست کنم
دستمال و اسپری رو برداشتم افتادم به جون شیشه ها...
ادامه دارد
tayp:ayda
۳.۷k
۲۱ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.