تکپارتی هان
**تکپارتی «هان»
شب افتاده روی شانههام، مثل پتوی نازک خاطرههایی که هنوز گرمند.
تمام جهانم در یک نقطه خلاصه شده؛ همان لحظهای که تو خندیدی، ساده، بیقصد، بیآنکه بدانی در من طوفان بهپا کردی.
میگویند عشق آرام است، ولی درونم غوغا میکند، انگار هر تپش قلبم میخواهد خودش را به سمت تو پرتاب کند.
فکر میکنم اگر تو را با تمامِ فاصلهها صدا بزنم، صدایم شاید به لبخندت برسد...
من عاشق آن مکثِ کوتاه میان دو نگاهمانم؛ جایی که دنیا از حرکت میایستد و فقط ما هستیم — بینام، بیزمان، بیمرز.
اگر روزی تو نباشی، نمیخواهم دنیا تمام شود، فقط خواهش میکنم کمی آهستهتر بتپد… تا بتوانم هنوز دمی از تو را حس کنم.
شب افتاده روی شانههام، مثل پتوی نازک خاطرههایی که هنوز گرمند.
تمام جهانم در یک نقطه خلاصه شده؛ همان لحظهای که تو خندیدی، ساده، بیقصد، بیآنکه بدانی در من طوفان بهپا کردی.
میگویند عشق آرام است، ولی درونم غوغا میکند، انگار هر تپش قلبم میخواهد خودش را به سمت تو پرتاب کند.
فکر میکنم اگر تو را با تمامِ فاصلهها صدا بزنم، صدایم شاید به لبخندت برسد...
من عاشق آن مکثِ کوتاه میان دو نگاهمانم؛ جایی که دنیا از حرکت میایستد و فقط ما هستیم — بینام، بیزمان، بیمرز.
اگر روزی تو نباشی، نمیخواهم دنیا تمام شود، فقط خواهش میکنم کمی آهستهتر بتپد… تا بتوانم هنوز دمی از تو را حس کنم.
- ۲.۱k
- ۱۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط