فیک:
فیک:
The girl I bon’t like
پارت ۲۷ :
رزان :
از خواب پاشدم 😫 چقدر خوابم میومد رو مبل خواب بودم لک شده بود نگاه لکش کردم ن....ن .....الان 😣😣😭😭 وایی من با این پام چه گوهی بخورم هااااعع؟؟؟ صدا زدم :
+می چا ....سانا ....
اونا ک در حال صبحانه خوردن تو اشپز خونه بودن اومدن با هل گفتم :
می چا با گریه _درد داری عزیز دلم 😑 ؟؟؟
نگاه سانا کردم با بهت و نگرانی گفت :
_چیشده ؟؟،اجییی ؟؟؟
جونا در حالی ک میومد گفت :
_چیشده ؟؟؟
اچا _خدا مرگم بده !!
با بی حالی گفتم :
+من پریود شدم 😓
همه شون _چچچچچچچییییییییی؟؟
اچا _من نوار بهداشتیتو عوض کنم ....نوچ ....تو خواب دیدی 😑
جونا _چندش....😒
می چا _گمشو ...خر زباله 😐
سانا _ انتظار زیادی نکش ... منم نه 😐
گفتم :
+تا الان خواهر و اجی بودم الان شدم چندش و زباله ؟؟؟
نگاهی بهم انداختن و گفتن :
_ارعه....
رفتن ب این فکر کردم اگه سانهی بود کمکم میکرد 😍 اما این پدسگای عوضی ن 😣
با اعصا بلند شدم ب بدختی رفتم تو اتاق و ی دونه پد برداشتم و رفتم ک برم تو سرویس ک اچا قبلش ی صندلی برام گذاش ازش تشکر کردم رفت بیرون با هزار تا درد بالاخره گذاشتم اومدم بیرون دیدم سانا داره مبلو میسابه
می چا برام شکلات اورده و جونام داشت اونجا تخمه میشکست 😒 دلم میخواد بکشمش 😛 صدای زنگ خونه ب صدا در اومد نگاهی ب در قدیمی خونه کردم و لنگون لنگون رفتم طرف در و بازش کردم وقتی ک جین و جیمین تو قامت در دیدم خوشحال شدم و گفتم :
+سلام 🤗
هر دو _ سلام رزی ☺
ی لبخند زدم و در و باز کردم البته ب زور 😂 و اومدن تو سانا هنوز خاک تو سرش داشت میسابید ک تا جین و جیمین و دید از جاش پرید و گفت :
_س...سلام 😶
ار دوشون ب گرمی سلام کردن و وارد شدن و اروم اومدن بشینن من رو مبل تک نفره ایی نشستم و جیمین رو همون مبل خیس و ب علاوه خونی مشست یهو سیخ شد و وایساد و گفت :
_چرا اینجا خیسه
بعد خاک تو سر کثیفش کنن دست زد بهش و گفتم قرمزه اچا با هلی گفت :
_ابمیوه ریخته 😂😂
بعد گفت :
_هوم
و رفت رو ی مبل دیگه نشست کلی خجالت کشیدم من با خودم احد بستم موقعی پریود میشم شوهرمم نفهمه حالا این ..... فهمید 😢🤒 جین :
_رفتیم دم در خونه شوگا ...سانهی همونجا بود اما نذاشت بیایم و در رو ما بست ....
نگاهی غمگین بهش انداختم میترسیدم 😢
گفتم :
+خوب حالا چیکار کنیم ،؟
جین دستی تو موهاش کشید و گفت :
_نمیدونم !...من واقعا شرمنده و خجالت زده ام ازتون ...
+چرا تو خجالت زده و شرمنده باشی این احساسا رو باس اون داشته باشه ک نداره ....
لبخندی سرد ب روم پاشید و ی نگاهی ب دخترا کرد تا نگاش ب اچا خورد اچا قرمز شد و رفت تو اشپز خونه....
جین _شما ب عشق در نگاه ....اول اعتقاد دارین .... ؟؟؟؟
نمیدونم ی ذره نگران شدم قلب کوچیکم تیر کشید
The girl I bon’t like
پارت ۲۷ :
رزان :
از خواب پاشدم 😫 چقدر خوابم میومد رو مبل خواب بودم لک شده بود نگاه لکش کردم ن....ن .....الان 😣😣😭😭 وایی من با این پام چه گوهی بخورم هااااعع؟؟؟ صدا زدم :
+می چا ....سانا ....
اونا ک در حال صبحانه خوردن تو اشپز خونه بودن اومدن با هل گفتم :
می چا با گریه _درد داری عزیز دلم 😑 ؟؟؟
نگاه سانا کردم با بهت و نگرانی گفت :
_چیشده ؟؟،اجییی ؟؟؟
جونا در حالی ک میومد گفت :
_چیشده ؟؟؟
اچا _خدا مرگم بده !!
با بی حالی گفتم :
+من پریود شدم 😓
همه شون _چچچچچچچییییییییی؟؟
اچا _من نوار بهداشتیتو عوض کنم ....نوچ ....تو خواب دیدی 😑
جونا _چندش....😒
می چا _گمشو ...خر زباله 😐
سانا _ انتظار زیادی نکش ... منم نه 😐
گفتم :
+تا الان خواهر و اجی بودم الان شدم چندش و زباله ؟؟؟
نگاهی بهم انداختن و گفتن :
_ارعه....
رفتن ب این فکر کردم اگه سانهی بود کمکم میکرد 😍 اما این پدسگای عوضی ن 😣
با اعصا بلند شدم ب بدختی رفتم تو اتاق و ی دونه پد برداشتم و رفتم ک برم تو سرویس ک اچا قبلش ی صندلی برام گذاش ازش تشکر کردم رفت بیرون با هزار تا درد بالاخره گذاشتم اومدم بیرون دیدم سانا داره مبلو میسابه
می چا برام شکلات اورده و جونام داشت اونجا تخمه میشکست 😒 دلم میخواد بکشمش 😛 صدای زنگ خونه ب صدا در اومد نگاهی ب در قدیمی خونه کردم و لنگون لنگون رفتم طرف در و بازش کردم وقتی ک جین و جیمین تو قامت در دیدم خوشحال شدم و گفتم :
+سلام 🤗
هر دو _ سلام رزی ☺
ی لبخند زدم و در و باز کردم البته ب زور 😂 و اومدن تو سانا هنوز خاک تو سرش داشت میسابید ک تا جین و جیمین و دید از جاش پرید و گفت :
_س...سلام 😶
ار دوشون ب گرمی سلام کردن و وارد شدن و اروم اومدن بشینن من رو مبل تک نفره ایی نشستم و جیمین رو همون مبل خیس و ب علاوه خونی مشست یهو سیخ شد و وایساد و گفت :
_چرا اینجا خیسه
بعد خاک تو سر کثیفش کنن دست زد بهش و گفتم قرمزه اچا با هلی گفت :
_ابمیوه ریخته 😂😂
بعد گفت :
_هوم
و رفت رو ی مبل دیگه نشست کلی خجالت کشیدم من با خودم احد بستم موقعی پریود میشم شوهرمم نفهمه حالا این ..... فهمید 😢🤒 جین :
_رفتیم دم در خونه شوگا ...سانهی همونجا بود اما نذاشت بیایم و در رو ما بست ....
نگاهی غمگین بهش انداختم میترسیدم 😢
گفتم :
+خوب حالا چیکار کنیم ،؟
جین دستی تو موهاش کشید و گفت :
_نمیدونم !...من واقعا شرمنده و خجالت زده ام ازتون ...
+چرا تو خجالت زده و شرمنده باشی این احساسا رو باس اون داشته باشه ک نداره ....
لبخندی سرد ب روم پاشید و ی نگاهی ب دخترا کرد تا نگاش ب اچا خورد اچا قرمز شد و رفت تو اشپز خونه....
جین _شما ب عشق در نگاه ....اول اعتقاد دارین .... ؟؟؟؟
نمیدونم ی ذره نگران شدم قلب کوچیکم تیر کشید
۱۱.۹k
۰۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.