شراب سرخ پارت ۳۴🍷
شراب سرخ پارت ۳۴🍷
#red_wine
لاله گوشم را گازی گرفت و گفت:وقت شکاره!
انتقام آن همه حرصی را که سر جنی بهم خورانده بود را میتونستم همین امشب ازش بگیرم.
غیر منتظره او را سمت مبل هلش دادم و با جسارت پاهای کشیده ام را دو طرفش گذاشتم و روی پاهایش نشستم..
با ناز و عشوه موهای بلندم را پشت گوشم زدم و خودم را به برجستگی بین پایش فشردم و با لحنی اغواکننده لب زدم:مثل همیشه آماده شکاره ...
تهیونگ یکی از همان پوزخند های جذابش را زد و گفت:شکار؟ اماده دریدنه..
دلم زیر و رو شد و لذتی عجیب زیر دلم پیچید ..و پر انرژی با خنده فلنگ را بستم که صدای داد تهیونگ را شنیدم:دستم بهت برسه بگات میدم ا.ت..
خنده ام شدت گرفت و فورا با همان وضع خودم را در اتاقم انداختم..
و در را سریع کلید کردم که مبادا تهیونگ سر نرسد..همانجا پشت در ماندم و نفس نفس زدم..
وقتی دیدم سالن سوت و کور است و خبری از تهیونگ نیست، خیالم کمی راحت شد و از در فاصله گرفتم..
اوه ایول دختر بالاخره انتقامتو گرفتی..
خنده بلندی سر دادم واقعا فکرشو نمیکردم تو خماری گذاشتن اینقدر فاز بده..
حس میکردم تو دلم عروسیه..
اما بدی تو خمار گذاشتن این بود که خودم هم تو خماری مونده بودم..
اما نشدم بیشتر دلم میخواست چیزی درون خودم فرو کنم..داشتم روانی میشدم
اوف پس توی این رمانا چی میگفتن دختره میره حمام سریع از سرش میپره ؟ چرا از سرم نمیپرید..
عجیب بود تهیونگ نیومد بود دنبالم ...
ریسک بود خودم برم اما دروغ چرا کمی نگران شدم..
لباس مناسب پوشیدم و از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق کیم رفتم..
اخمی روی پیشانیام نشست و به طبقه پایین رفتم ..
یعنی ممکن بود؟
اما با دیدن تهیونگ و جنی در آن وضعیت فجیع قلبم ایستاد ...
#red_wine
لاله گوشم را گازی گرفت و گفت:وقت شکاره!
انتقام آن همه حرصی را که سر جنی بهم خورانده بود را میتونستم همین امشب ازش بگیرم.
غیر منتظره او را سمت مبل هلش دادم و با جسارت پاهای کشیده ام را دو طرفش گذاشتم و روی پاهایش نشستم..
با ناز و عشوه موهای بلندم را پشت گوشم زدم و خودم را به برجستگی بین پایش فشردم و با لحنی اغواکننده لب زدم:مثل همیشه آماده شکاره ...
تهیونگ یکی از همان پوزخند های جذابش را زد و گفت:شکار؟ اماده دریدنه..
دلم زیر و رو شد و لذتی عجیب زیر دلم پیچید ..و پر انرژی با خنده فلنگ را بستم که صدای داد تهیونگ را شنیدم:دستم بهت برسه بگات میدم ا.ت..
خنده ام شدت گرفت و فورا با همان وضع خودم را در اتاقم انداختم..
و در را سریع کلید کردم که مبادا تهیونگ سر نرسد..همانجا پشت در ماندم و نفس نفس زدم..
وقتی دیدم سالن سوت و کور است و خبری از تهیونگ نیست، خیالم کمی راحت شد و از در فاصله گرفتم..
اوه ایول دختر بالاخره انتقامتو گرفتی..
خنده بلندی سر دادم واقعا فکرشو نمیکردم تو خماری گذاشتن اینقدر فاز بده..
حس میکردم تو دلم عروسیه..
اما بدی تو خمار گذاشتن این بود که خودم هم تو خماری مونده بودم..
اما نشدم بیشتر دلم میخواست چیزی درون خودم فرو کنم..داشتم روانی میشدم
اوف پس توی این رمانا چی میگفتن دختره میره حمام سریع از سرش میپره ؟ چرا از سرم نمیپرید..
عجیب بود تهیونگ نیومد بود دنبالم ...
ریسک بود خودم برم اما دروغ چرا کمی نگران شدم..
لباس مناسب پوشیدم و از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق کیم رفتم..
اخمی روی پیشانیام نشست و به طبقه پایین رفتم ..
یعنی ممکن بود؟
اما با دیدن تهیونگ و جنی در آن وضعیت فجیع قلبم ایستاد ...
۶۵۲
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.