شراب سرخ پارت ۳۶🍷
شراب سرخ پارت ۳۶🍷
#red_wine 🍷
تهیونگ بوسههاش را بروی کتفم و ترقوهام و موهایم ردیف کرد:هیش..میدونم تو موقعیت خوبی ندیدیم، اما بزار واست توضیح بدم، دچار سوءتفاهم شدی عزیزم..اینقدر دل دل نزن بخاطر من اروم باش..بزار من آرومت کنم.
توی آغوشش میلرزیدم و هق هق میکردم به هیچ وجه آرام نمیشدم ..
_ولم کن تهیونگ.. تو با حرفات نمیتونی گولم بزنی،نمیتونی اینجا نگهم داری، تو اونو بخاطر همین اوردی توی این خونه پس بدون وجود من ازش لذت ببر.
تهیونگ مرا به سمت خودش چرخاند ، محکم لباشو روی لبام قرار داد..
عاجزانه مشت های کوچکم را به تخت سینهاش کوبیدم تا او را از خودم دور کنم، سرم را به حرکت درآوردم تا از لبانی که چند دقیقه در دهان کس دیگری بود اجتناب کنم.
اما او با نامردی تنم را بین خودش و در قفل کرد و سرم را محکم مماس خودش نگه داشت و بوسه های خشناش را بروی لبانم کوبید، جوری میبوسید که حدس زدم قصد کبود کردن آنها را دارد..
با ته مانده قدرتی که برایم مانده بود سرم را خلاف جهت بوسه هاش چرخاندم که لبان داغش مستقیم روی شاهرگم نشست..
هر دو از نفس افتاده بودیم به قدری که صدا تپش قلب همدیگرا به گوش میشنیدیم.
اشک پهنای صورتم را خیس کرد، هق زدم:لبای کثیفتو به لبای من نزن..
نفس هایش را با اعصبانیت دورن گردنم خارج میکرد و همونجا لب زد:بزار جای لبشو با شراب سرخ تو از بین ببرم... بزار اونقدری ببوسمت که یادم بره جنی چطور بزور خودشو بهم تحمیل کرد.... نمیخوام شیرینی لبای تو از بین لبام بره..
وقتی دید چیزی نمیگم کمرم را نرم نوازش کرد و ادامه داد:به خدایی که میپرسم قسم عزیزم...من نمیتونم از تو بگذرم.
چشمان وحشیاش را به چشمان غمزدهام رساند و گفت:نمیتونم ازت دست بکشم......من داشتم میومدم اتاقت..
+داشتم میومدم برای دومین بار تنت رو غرق بوسه هام کنم اما فاک..... نزدیک اتاقت بودم که صدایی از اتاق جنی شنیدم فکر کردم کسی تو اتاقشه ، رفتم پایین اما کسی نبود ، فقط جنی با ترس و لرز وسط اتاق ایستاده بود. ازش پرسیدم چیشده؟ گفت خواب بدی دیده و ترسیده... خواست تا موقعی که خوابش میبره کنارش باشم ولی جنی سو استفاده کرد..خواستم مقاومت کنم اما بزور اومد روم نشست بهش هشدار دادم بره کنار نخواستم بزور از روی بدنم پرتش کنم که اتفاق بدی واسش بیوفته ولی از رو نرفت و ...
#red_wine 🍷
تهیونگ بوسههاش را بروی کتفم و ترقوهام و موهایم ردیف کرد:هیش..میدونم تو موقعیت خوبی ندیدیم، اما بزار واست توضیح بدم، دچار سوءتفاهم شدی عزیزم..اینقدر دل دل نزن بخاطر من اروم باش..بزار من آرومت کنم.
توی آغوشش میلرزیدم و هق هق میکردم به هیچ وجه آرام نمیشدم ..
_ولم کن تهیونگ.. تو با حرفات نمیتونی گولم بزنی،نمیتونی اینجا نگهم داری، تو اونو بخاطر همین اوردی توی این خونه پس بدون وجود من ازش لذت ببر.
تهیونگ مرا به سمت خودش چرخاند ، محکم لباشو روی لبام قرار داد..
عاجزانه مشت های کوچکم را به تخت سینهاش کوبیدم تا او را از خودم دور کنم، سرم را به حرکت درآوردم تا از لبانی که چند دقیقه در دهان کس دیگری بود اجتناب کنم.
اما او با نامردی تنم را بین خودش و در قفل کرد و سرم را محکم مماس خودش نگه داشت و بوسه های خشناش را بروی لبانم کوبید، جوری میبوسید که حدس زدم قصد کبود کردن آنها را دارد..
با ته مانده قدرتی که برایم مانده بود سرم را خلاف جهت بوسه هاش چرخاندم که لبان داغش مستقیم روی شاهرگم نشست..
هر دو از نفس افتاده بودیم به قدری که صدا تپش قلب همدیگرا به گوش میشنیدیم.
اشک پهنای صورتم را خیس کرد، هق زدم:لبای کثیفتو به لبای من نزن..
نفس هایش را با اعصبانیت دورن گردنم خارج میکرد و همونجا لب زد:بزار جای لبشو با شراب سرخ تو از بین ببرم... بزار اونقدری ببوسمت که یادم بره جنی چطور بزور خودشو بهم تحمیل کرد.... نمیخوام شیرینی لبای تو از بین لبام بره..
وقتی دید چیزی نمیگم کمرم را نرم نوازش کرد و ادامه داد:به خدایی که میپرسم قسم عزیزم...من نمیتونم از تو بگذرم.
چشمان وحشیاش را به چشمان غمزدهام رساند و گفت:نمیتونم ازت دست بکشم......من داشتم میومدم اتاقت..
+داشتم میومدم برای دومین بار تنت رو غرق بوسه هام کنم اما فاک..... نزدیک اتاقت بودم که صدایی از اتاق جنی شنیدم فکر کردم کسی تو اتاقشه ، رفتم پایین اما کسی نبود ، فقط جنی با ترس و لرز وسط اتاق ایستاده بود. ازش پرسیدم چیشده؟ گفت خواب بدی دیده و ترسیده... خواست تا موقعی که خوابش میبره کنارش باشم ولی جنی سو استفاده کرد..خواستم مقاومت کنم اما بزور اومد روم نشست بهش هشدار دادم بره کنار نخواستم بزور از روی بدنم پرتش کنم که اتفاق بدی واسش بیوفته ولی از رو نرفت و ...
۱.۲k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.