فیکشن یائویی سانزو ریندو
␥فیکشن یائویی سانزو × ریندو
به قلم سنجین••••☆
🌩- - - - - - - - - - - - - پارت سی و ششم:
روز بعد مرخص شد-ریندو مثل یه بی خانمان توی راهروی بیمارستان،با هودی طوسی گشاد و رنگ و رو رفته و بیژامهی خالی خالی بیمارستان قدم میزد و سانزو،سوپراستاری که از نصف پرستارا شماره گرفته بود و بهشون امضا داده بود،پشت سرش قدم برمیداشت
:نمیخوای با من راه بری؟
سانزو گفت و ریندو داد زد:مزاحم لاس زدنت نمیشم!
ماشین کوکو جلوی در پارک بود-ریندو پله هارو دوتا یکی پایین رفت و جلو نشست و سانزو،کنار پنجره خم شد:آدرستو دارم،عصر میام بهت سر میزنم!
ریندو صورتشو برگردوند:خونه نیستم!
سانزو پوزخند زد و کوکو نیشخند-این لجبازی دیگه چه کوفتی بود؟
کوکو تا خونه هیچی نگفت-اما وقتی که رسیدن کنایه زد:دیشب چطور بود؟
ریندو درو باز کرد و صادقانه گفت:بخاطر لاس زدن سانزو با یه پرستار و چون بهم گفتن احمق بی لیاقت رفتم تو دستشویی گریه کردم!
و بعد جلوی چشم های شوک شدهی کوکو در ماشینشو روی هم کوبید-از بالای در کلید رو برداشت و بدون برگشتن،وارد خونه شد
...
اون روز عصر-سانزو به ریندو سر زد،اما کسی در رو واسش باز نکرد،با اینحال کوکو به سانزو اطمینان داد که اون فقط ازش عصبانیه و بهتره که سر به سرش نزاره!
این لجبازی های ریندو-سانزو رو به کلی سال پیش برگردوندن،دقیقا به همون دورانی که کمتر از یک سال از رابطهشون گذشته بود و ریندو،سره یه موضوع دیگه-از سانزو رو برگردونده بود
۲۲ دسامبر ۲۰۱۳-شیش ماه بعد از زمانی که تومان پر شده بود از تنجیکویی های قرمز پوش،دقیقا توی تایم لاین خطرناکی که هر لحظه امکان شورش بین اعضا وجود داشت-ریندو تصمیم گرفت رابطشو با سانزو برای همیشه قطع کنه
پسرا-همهشون داخل یه رستوران بزرگ نشسته بودن،
کل سالن پر شده بود از پسرهایی که هنوز یونیفرم قرمز به تن داشتن و دستهی وحشی و عصیانگر سیاه پوش ها!
ریندو-مابین کوکو و سانزو نشسته بود و ران کنار کاکوچو بود-بطری های آبجو بینشون دست به دست میشد،ریندو بطریشو به بطری کوکو کوبید-خندید و دستش،روی زانوی سانزو نشست
سانزو-این اواخر بد خلق شده بود،
دیگه خبری از شیطنت هایی یکهویی نبود-دیگه دست ریندو رو نمیکشید تا توی جنگل ببره و ببوسه و از آخرین رابطشون،بیشتر از پونزده روز گذشته بود!
گارسون نزدیکشون وایستاد-ریندو نگاهشو برنگردوند اما سنگینی نگاه اونو حس میکرد،بطری رو روی میز رو برداشت و سر بلند کرد
یه دختر ریزه میز-کاستوم پیش خدمت،پاهای تو پُر و سینههای بزرگ-بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکرد کیوت بود!
سانزو رد نگاه ریندو رو گرفت-اما پيشخدمت نگاهش روی سانزو گره خورده بود،تکون نمیخورد و طوری بهش نگاه میکرد که انگار الههی زیبایی یونان رو دیده
نگاه سانزو روی صورت دختر موند-از تصور حسادت ریندو،از حس حسادتش لبخند زد و بعد با تق کوبیده شدن بطری روی میز نگاهشو از دختر گرفت
حالا ریندو طوری بهش نگاه میکرد که سانزو رو تا اوج سرگرمی پیش برد-با خشم،حسادت و غصب وحشتناک!
ریندو زمزمه کرد:بهش لبخند زدی!
سانزو لبخند روی لبهاشو محو کرد و اجازه داد ظاهر سرد صورتش جایگزین احساسات واقعیش بشه:و...؟
╭─────┈┈┈.°୭
╰┈➤ 🌈
.𝂅 ִ ◯⃘ 𝆬 . 𞥊ֹ ׄ 𝇈⃝☁️𓂃
۫ ︩︪𔓕 🔥ৎ Ɨɑց:: #سانزوxریندو 𝆺𝅥 ׅ𝆭 ࿚
ㅤׁ
به قلم سنجین••••☆
🌩- - - - - - - - - - - - - پارت سی و ششم:
روز بعد مرخص شد-ریندو مثل یه بی خانمان توی راهروی بیمارستان،با هودی طوسی گشاد و رنگ و رو رفته و بیژامهی خالی خالی بیمارستان قدم میزد و سانزو،سوپراستاری که از نصف پرستارا شماره گرفته بود و بهشون امضا داده بود،پشت سرش قدم برمیداشت
:نمیخوای با من راه بری؟
سانزو گفت و ریندو داد زد:مزاحم لاس زدنت نمیشم!
ماشین کوکو جلوی در پارک بود-ریندو پله هارو دوتا یکی پایین رفت و جلو نشست و سانزو،کنار پنجره خم شد:آدرستو دارم،عصر میام بهت سر میزنم!
ریندو صورتشو برگردوند:خونه نیستم!
سانزو پوزخند زد و کوکو نیشخند-این لجبازی دیگه چه کوفتی بود؟
کوکو تا خونه هیچی نگفت-اما وقتی که رسیدن کنایه زد:دیشب چطور بود؟
ریندو درو باز کرد و صادقانه گفت:بخاطر لاس زدن سانزو با یه پرستار و چون بهم گفتن احمق بی لیاقت رفتم تو دستشویی گریه کردم!
و بعد جلوی چشم های شوک شدهی کوکو در ماشینشو روی هم کوبید-از بالای در کلید رو برداشت و بدون برگشتن،وارد خونه شد
...
اون روز عصر-سانزو به ریندو سر زد،اما کسی در رو واسش باز نکرد،با اینحال کوکو به سانزو اطمینان داد که اون فقط ازش عصبانیه و بهتره که سر به سرش نزاره!
این لجبازی های ریندو-سانزو رو به کلی سال پیش برگردوندن،دقیقا به همون دورانی که کمتر از یک سال از رابطهشون گذشته بود و ریندو،سره یه موضوع دیگه-از سانزو رو برگردونده بود
۲۲ دسامبر ۲۰۱۳-شیش ماه بعد از زمانی که تومان پر شده بود از تنجیکویی های قرمز پوش،دقیقا توی تایم لاین خطرناکی که هر لحظه امکان شورش بین اعضا وجود داشت-ریندو تصمیم گرفت رابطشو با سانزو برای همیشه قطع کنه
پسرا-همهشون داخل یه رستوران بزرگ نشسته بودن،
کل سالن پر شده بود از پسرهایی که هنوز یونیفرم قرمز به تن داشتن و دستهی وحشی و عصیانگر سیاه پوش ها!
ریندو-مابین کوکو و سانزو نشسته بود و ران کنار کاکوچو بود-بطری های آبجو بینشون دست به دست میشد،ریندو بطریشو به بطری کوکو کوبید-خندید و دستش،روی زانوی سانزو نشست
سانزو-این اواخر بد خلق شده بود،
دیگه خبری از شیطنت هایی یکهویی نبود-دیگه دست ریندو رو نمیکشید تا توی جنگل ببره و ببوسه و از آخرین رابطشون،بیشتر از پونزده روز گذشته بود!
گارسون نزدیکشون وایستاد-ریندو نگاهشو برنگردوند اما سنگینی نگاه اونو حس میکرد،بطری رو روی میز رو برداشت و سر بلند کرد
یه دختر ریزه میز-کاستوم پیش خدمت،پاهای تو پُر و سینههای بزرگ-بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکرد کیوت بود!
سانزو رد نگاه ریندو رو گرفت-اما پيشخدمت نگاهش روی سانزو گره خورده بود،تکون نمیخورد و طوری بهش نگاه میکرد که انگار الههی زیبایی یونان رو دیده
نگاه سانزو روی صورت دختر موند-از تصور حسادت ریندو،از حس حسادتش لبخند زد و بعد با تق کوبیده شدن بطری روی میز نگاهشو از دختر گرفت
حالا ریندو طوری بهش نگاه میکرد که سانزو رو تا اوج سرگرمی پیش برد-با خشم،حسادت و غصب وحشتناک!
ریندو زمزمه کرد:بهش لبخند زدی!
سانزو لبخند روی لبهاشو محو کرد و اجازه داد ظاهر سرد صورتش جایگزین احساسات واقعیش بشه:و...؟
╭─────┈┈┈.°୭
╰┈➤ 🌈
.𝂅 ִ ◯⃘ 𝆬 . 𞥊ֹ ׄ 𝇈⃝☁️𓂃
۫ ︩︪𔓕 🔥ৎ Ɨɑց:: #سانزوxریندو 𝆺𝅥 ׅ𝆭 ࿚
ㅤׁ
- ۱.۹k
- ۰۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط