فیکشن یائویی سانزو ریندو

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندو
به قلم سنجین••••☆
🌩-‌ - - - - - -‌ - - - - - - پارت سی و پنجم:

سانزو بلند تر‌خندید،دست پرستار رو گرفت و جواب داد:موافقم،اکسم قطعا خیلی احمقه...!

ریندو کلافه شد-روی تخت تکون خورد و موهاشو عقب زد،اگه میتونست هردوشون رو از اتاق بیرون مینداخت-آخه سانزو از زندگی ریندو چی میدونست!

پرستار بالاخره از سانزو دل کند و روبه ریندو پرسید:مشخصه مصرف سیگارت زیاده-ریه‌هات آسیب دیدن،دکتر میگفت که اینطور پیش بری آسم شدید میگیری،درست نمیگم؟

و به سانزو برای تایید حرفش زل زد-اما قبل از اینکه سانزو لب باز کنه،ریندو عصبی و بلند تشر زد:فقط سرم لعنیتو در بیار و بزن به چاک!

بینیش دوباره قرمز شده بود-اگه سرشو به نمی‌گردوند،پرستار میتونست چشمای خیسشو هم ببینه-اما ندید ولی سانزو فهمید

به محض بیرون کشیده شدن سرم،تکون خورد و پاهاشو زمین گذاشت-پرستار گفت:توی پذیرشم،اگه کارم داشتی...

روبه سانزو گفت و با اخم و ناراحتی به ریندو بیرون رفت و سانزو،بی اهمیت تخت رو دور زد تا ریندو رو نگه داره:نباید بعد سرم سریع بلند شی!

ریندو لبشو گاز گرفت و بازوشو تکون داد تا سانزو ولش کنه-انگار که مسیر رفتنش تا دستشویی کش میومد،خودشو داخل انداخت و در رو کوبید و سانزو رو پشت در تنها گذاشت

همونجا پشت در روی زمین نشست و بالاخره اجازه داد بغض لعنتیش سر باز کنه-نفس فرو خورده‌ش بیرون پرید و صدای گریه‌ی آرومش توی دستشویی پیچید

فاک-تمام وجودش درد میکرد
زخم حرفهایی که ران بهش زده بود-سرکوفت هایی که تاحالا خورده بود،اون سینگلی کوفتی طولانی مدتش و اون تایم خسته کننده‌ و فرساننده‌ی زندگیش مثل یه فیلم خش برداشته گیر کرده بود و جلو نمی‌رفت

سانزو صداشو می‌شنید-ریندو هنوز همون کرکتر احساساتی گذشته بود،هنوز حسود بود-هنوز تا تقی به توقی میخورد اشکش در میومد و هنوز دل نازک بود

اما الان دیگه برخلاف گذشته از دیدن گریه هاش خنده‌ش نمی‌گرفت-الان و توی این سن و سال،با دیدن بغض کردن و جمع شدن اشک توی چشمهای ریندو-کل وجود سانزو فشرده میشد

ریندو یه هق کوتاه زد و سرشو روی دستاش گذاشت-اسید تا توی گلوش بالا اومد و پایین رفت و معده‌ش تا حد مرگ درد گرفت

:رین؟

سانزو گفت و به در کوبید و ریندو،با لرز روی پاهاش وایساد-به سرنوشت سویون دچار شده بود،هربار که میدید دختر بیچاره از اضطراب بالا میاره بهش پوزخند میزد و حالا کارما بدجوری باسنشو مورد عنایت قرار داده بود

جلوی سینک وایساد و به صورت رنگ پریده‌ش آب زد اما چشم‌های بنفش سرخ رنگش،آروم نگرفته بودن
در نهایت سرشو توی سینک فرو برد و کل موهاش رو با آب سرد شست،انقدر اون زیر موند تا بدنش خشک بشه و سرش از سرما درد بگیره و چشمه‌ی اشکش بند بیاد

و بعد،سانزو در رو باز کرده و حول شده خودشو داخل انداخت:ریندو،دیوونه شدی؟!
ریندو رو به سمت خودش کشید و بدن بی حالشو تکون داد:میخوای بمیری؟

جواب واضح بود "بله"
اما چیزی نگفت

...

╭─────┈┈┈.°୭‌       
╰┈➤ 🌈
 .𝂅  ִ ◯⃘ 𝆬 .  𞥊ֹ ׄ   𝇈⃝☁️𓂃
۫  ︩︪𔓕 🔥ৎ  Ɨɑց:: #سانزوxریندو  𝆺𝅥 ׅ𝆭   ࿚     ‌
دیدگاه ها (۰)

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

خدااااا بمیرم واسشونننن🎀🎀🎀🎀

قشنگام ازین به بعد کم میاد ویس لطفا آنفالو نکنید ولی تا جایی...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

سناریو :: مثلث عشقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط