فیکشن یائویی سانزو ریندو

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندو
به قلم سنجین••••☆
🌩-‌ - - - - - -‌ - - - - - - پارت سی و هشتم:

ران هشدار داد:ریندو؟ نمیشینی؟!
ریندو جلو رفت و عصبی خودشو روی کاناپه کوبید:
منظورتو نمی‌فهمم!

مایکی،روبه جلو خم شد-نگاه نافذش،توی چشم های ریندو افتادن و طوری بهش زل زدن که انگار میتونستن افکارشو بخونن:سانزو چی بهت گفت؟

ریندو تند تند پلک زد تا خشمی که پشت پلکهاش رسیده بود رو پنهان کنه-نگاهش رو دور تا دور خونه چرخوند و با صدای دو رگه شده گفت:چیزی نگفت!

مایکی دوباره پرسید:مطمئنی؟ چون هممون دیدیم چطور میلرزیدی! قطعا از لذت نبوده!

نگاه ریندو پایین اومد-مثل مایکی به جلو خم شد و بلند گفت:حرفاتو شفاف بزن مانجیرو!

نگاه سنگینشون به هم تا زمانی ادامه پیدا کرد که مایکی از جاش بلند شد:باشه-پس بخاطر تو،سانزو رو از جلسه های آینده تعلیق میکنم!

ریندو پشتشو به مبل کوبید،مایکی میخواست از زیر زبونش حرف بکشه-اما ریندو نمیتونست چیزی بگه!
چی میگفت؟ میگفت که از وحشت لو رفتن رابطمون وسط جمع داشتم سکته میکردم؟

یا میگفت چون سانزو با چشمهاش داشته پیشخدمت سکسی رو میخورده-حسادت کردم؟!

:فعلا ران!

مایکی تا نزدیک در رفت و ریندو به فکر‌ کردن ادامه داد"سانزو برای تومان میمیره-نمیتونم اینکارو باهاش کنم"

به موهاش چنگ زد"اون حرومزاده بدون تومان دیوونه میشه-نباید بزارم تعلیق بشه"

دست مایکی روی دسته‌ی در نشست که ریندو از جاش پرید-به سمت مایکی دوید و بازوش رو عقب کشید

روبه روش-با چهره‌ای که نزدیک بود از غم و ناراحتی وا بره ایستاد و تعظیم کرد:تقصیره من بود-رفتار دیروزم مسخره و بچه‌گانه بود مایکی،اشتباهم هرچی باشه تقاصشو میدم!

ران داد زد:چه زری داری میزنی ریندو؟

اما ریندو ادامه داد:من بودم که سانزو رو تحریک کردم-کوکو شاهده،حتما طرف اونو میگیره!

وقتی صدای مایکی رو نشنید-بیشتر خم شد:متاسفم مایکی،سانزو هیچ اشتباهی نکرده!

کرده بود-اما نه در حق تومان بلکه در حق ریندو-اما خب رین ترجیح داد که نگه چه بدی هایی بوده!

مایکی در نهایت زمزمه کرد:که اینطور-باشه!

گفت و بیرون رفت و چند لحظه بعد صدای موتورش بلند شد-همون لحظه ران به ریندو حمله کرد:دیوونه شدی ریندو؟ چرا گناه اونو گردن گرفتی؟

ریندو نگاهشو از ران دزدید-حتی نمیتونست تصور کنه که اگه ران یک کلمه از حرفهای سانزو رو دیشب میشنید چقدر میتونست افتضاح باشه!

:گردن نگرفتم-حقیقت همین بود!

ران گفت:دیشب کجا بودی؟
شبیه گوه شدی ... چرا تلفنامو‌...-

ریندو،خودشو کنار کشید و به سمت حمام رفت:لطفا ران-یکم تنهام بزار!

...

بعد از حمام،خودشو به هر زوری که بود توی اتاق کشید-روی تخت جمع شد و پشت به پنجره خوابید-یک روز...دو روز‌-سه روز و دو هفته!

╭─────┈┈┈.°୭‌       
╰┈➤ 🌈
 .𝂅  ִ ◯⃘ 𝆬 .  𞥊ֹ   ׄ   𝇈⃝☁️𓂃
۫  ︩︪𔓕 🔥ৎ  Ɨɑց:: #سانزوxریندو  𝆺𝅥 ׅ𝆭   ࿚     ‌  
ㅤׁ
دیدگاه ها (۰)

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

سناریو :: مثلث عشقی

سناریو :: عشق گم شده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط