مانده تا برف زمین آب شود

مانده تا برفِ زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفرِ وارونه ی چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنایِ شنا کردنِ کاغذ در باد
و فروغِ ترِ چشمِ حشرات
و طلوعِ سرِ غوک از افقِ درکِ حیات.

مانده تا سینی ما پر شود از صحبتِ سنبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه ی برف
تشنه ی زمزمه ام.
مانده تا مرغِ سرچینه ی هذیانیِ اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه ِ سال
تشنه ی زمزمه ام؟

بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهاییِ خود نقشه ی مرغی بکشم


🍂 سهراب سپهری🍂
دیدگاه ها (۵)

هرگاه خواستید آتش عاطفه را خاموش کنید، " آن را به آگاهی بدل ...

قدسیان بر سرِ هم‌صحبتی‌ام چانه زدندبوسه بر قامتِ این نوبرِ ب...

موفقیت ، پیش رفتن است...نه به نقطه‌ی پایان رسیدن .

غنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل بتابد چهره همچون چل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط