عشق پرحیاهو
#عشق_پرحیاهو
#جونگکوک
part6
~ت/ا و جونگکوک رو دیدم ک دارن کیص میرن قلبم واقعا شکست ت/ا میدونست از جونگکوک خوشم اومده ولی با این حال خودشو چسبوند ب جونگکوک بهش میفهمونم نباید عشق کسی رو ازش بگیره بلایی سرش میارم ک آسمون ب حالش گریه کنه«خواهرم انقد جو گیر نباش فقط ۲ ساعته دیدیش»
زود از دانشگاه زدم بیرون میخواستم هرچه زود تر برسم خونه وسایلامو بردارم برم برا خودم یه خوابگاه پیدا کنم.
راوی : لرا با ت/ا لج شده بود و از ت/ا ب کل متنفر شده بود و دنبال راهی میگشت در حین دوستی ب ت/ا از پشت خنجر بزنه یجورری میخواست دوستی و دشمنی کنه.
[ویو ت/ا]
بغض داشت خفم میکرد ولی جلو گربم رو گرفتم خدایا من چیکار کردم باید گیر همیچین آدمی بیوفتم! «خیلیم از خدات باشه😐»
داشتم دنبال لرا میگشتم از یکی از بچه ها پرسیدم ک لرا رو ندیدن گفتن با گریه از دانشگاه بیرون رفت . نگرانش شدم فکر کردم جونگکوک بااونم کاری کرده بخاطر همین بدو بدو رفتم بیرون دانشگاه دنبالش
که یه لامبورگینی مشکی آروم آروم با قدم های من از کنارم میومید احساس کردم مزاحمه بهش محل نزاشتم راه خودمو خواستم برم شیشه ی ماشین رو داد پایین گفت بیا سوارشو بهش نگاه کردم جونگکوک بود.
_هی با توام بیا سوارشو بریم
×من با ط جایی نمیام «بچه پرو سوارشو ما ارزومونه»
_کاری نکن خودم بازور سوارت کنم بازبون خوش میگم بیا سوارشو بریم
×نِ می خوام [بلند بلند گفت]
_از ماشینم پیاده شدم جلوش وایستادم بلند داد زدم عاشق یکی شدم بهم محل سگ هم نمیزاره «این چه کاریه فرزندم!»
×هی صداتو بیار پایین همه دارن بهمون نگاه میکنن
[مردم وایستاده بودن ب این دوتا زل زده بودن]
_پس سوارشو
×مجبورم چیز دیگه ای پیش خودت فکر نکنیا [سوار ماشین شد]
_آدرس خونتو بگو برسونمت
×لازم نکرده همه خیابون اول پیادم کن خودم میرم
_اون وقت واسه چی؟
×چیز مشخصی هس نمیخوام آدرس خونمو بدونی بفهم
_حالا بگو کجاااا ؟!
×اصلا من میخوام برم معروف ترین کافه ی اینجا مشکلی داری؟[مثلا ادرس یه کافه رو گفت ک از دانشگاه خیلی دور بود]
_نه مشکلی نیس میرسونمت راهم همونجاست
[ویو بعد رسیدن ب کافه]
×درو خواستم باز کنم در قفل بود. هوی درو چرا قفل کردی زود باش درو باز کن انقد اذیتم نکن.
#جونگکوک
part6
~ت/ا و جونگکوک رو دیدم ک دارن کیص میرن قلبم واقعا شکست ت/ا میدونست از جونگکوک خوشم اومده ولی با این حال خودشو چسبوند ب جونگکوک بهش میفهمونم نباید عشق کسی رو ازش بگیره بلایی سرش میارم ک آسمون ب حالش گریه کنه«خواهرم انقد جو گیر نباش فقط ۲ ساعته دیدیش»
زود از دانشگاه زدم بیرون میخواستم هرچه زود تر برسم خونه وسایلامو بردارم برم برا خودم یه خوابگاه پیدا کنم.
راوی : لرا با ت/ا لج شده بود و از ت/ا ب کل متنفر شده بود و دنبال راهی میگشت در حین دوستی ب ت/ا از پشت خنجر بزنه یجورری میخواست دوستی و دشمنی کنه.
[ویو ت/ا]
بغض داشت خفم میکرد ولی جلو گربم رو گرفتم خدایا من چیکار کردم باید گیر همیچین آدمی بیوفتم! «خیلیم از خدات باشه😐»
داشتم دنبال لرا میگشتم از یکی از بچه ها پرسیدم ک لرا رو ندیدن گفتن با گریه از دانشگاه بیرون رفت . نگرانش شدم فکر کردم جونگکوک بااونم کاری کرده بخاطر همین بدو بدو رفتم بیرون دانشگاه دنبالش
که یه لامبورگینی مشکی آروم آروم با قدم های من از کنارم میومید احساس کردم مزاحمه بهش محل نزاشتم راه خودمو خواستم برم شیشه ی ماشین رو داد پایین گفت بیا سوارشو بهش نگاه کردم جونگکوک بود.
_هی با توام بیا سوارشو بریم
×من با ط جایی نمیام «بچه پرو سوارشو ما ارزومونه»
_کاری نکن خودم بازور سوارت کنم بازبون خوش میگم بیا سوارشو بریم
×نِ می خوام [بلند بلند گفت]
_از ماشینم پیاده شدم جلوش وایستادم بلند داد زدم عاشق یکی شدم بهم محل سگ هم نمیزاره «این چه کاریه فرزندم!»
×هی صداتو بیار پایین همه دارن بهمون نگاه میکنن
[مردم وایستاده بودن ب این دوتا زل زده بودن]
_پس سوارشو
×مجبورم چیز دیگه ای پیش خودت فکر نکنیا [سوار ماشین شد]
_آدرس خونتو بگو برسونمت
×لازم نکرده همه خیابون اول پیادم کن خودم میرم
_اون وقت واسه چی؟
×چیز مشخصی هس نمیخوام آدرس خونمو بدونی بفهم
_حالا بگو کجاااا ؟!
×اصلا من میخوام برم معروف ترین کافه ی اینجا مشکلی داری؟[مثلا ادرس یه کافه رو گفت ک از دانشگاه خیلی دور بود]
_نه مشکلی نیس میرسونمت راهم همونجاست
[ویو بعد رسیدن ب کافه]
×درو خواستم باز کنم در قفل بود. هوی درو چرا قفل کردی زود باش درو باز کن انقد اذیتم نکن.
۷.۶k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.