عصا گفت

عصا گفت
فرفوت شده ای مرگت نزدیک است
پیر گفت
تا هیزم اتشی گردی دیر نیست
هر دو می دانستن
عصا نگرفت برنا
افتد پیر بی عصا
اما
فصل خستگی رسیده بود

#امیرعلی_قربانی
https://t.me/chekamehaibaran
دیدگاه ها (۱۴)

به سر زلف تو آنگونه دلم محتاج است که به دستانِ من آن موی پری...

گفتم ز عشقبازی، در کس نشان ندیدم زد بوسه بر لبانم، گفتا نشان...

موسیقی روح انگیز منطنین گامهای تو در ساز کوچه استوقتی نت ا...

چنان وابسته ام کردی که آخر هم نفهمیدمتو در دام منی یا من اسی...

یِـک ســآل بَـعـددوپآرتی jkP.1هیچوقت نفهمیدی بخاطر رفتنت من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط