Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷⁰"


و آخرین لحظه چهره ی شاکیِ هیون نمایان شد...
دستی به لباس لطیفم کشیدم و یک لنگه ابرو بالا انداختم.
وارد شد و با حالت قهر در رو بست و اومد درست رو به روم نشست...

ل..ب و لوچه آویزونش رو که دیدم دستمو بردم جلو و لپش رو کشیدم‌.
آرا: _چی شده باز هی هی هی خان اخمات توهمه؟!
مظلوم نگاهم کرد و یکم این پا اون پا کرد:
هیون: +ميگما اونیی...

آرا: _بگو ببینم
هیون: +میشه‌.. میشه با این پسره قرار نزاری؟!
متعجب نگاهش کردم و پرسیدم: _چرا؟!
هیون: اوم... خببب... میدونی‌... دوست ندارم.
آروم خندیدم و به چهره وا رفته اش نگاه کردم.

آرا: _اوه آقای داداش نکنه حسودیت میشه؟!
اخم نمایشی کرد و کیوت گفت: +نه خیرم
آرا: _چرااا حسودیت میشههه
هیون: +نمیشههه
آرا: _میشههه
هیون: +اه باشه میشه... دوست ندارم باشه!

آرا: _پسر چته؟! تو داداشمی اون که جای تورو نمیگیره‌..
هیون: +نمیخوام... همیشه فقط من بودم!
آروم خودمو جلو کشیدم و بغلش کردم.
آرا: _الانم فقط تو داداش کوچولومییی

مشت آرومی کوبید بهم و گفت: +کوچولو خودتیاااا...
خندیدم و از خودم جداش کردم:
آرا: _هیونی... بیا بهت یه قولی بدم! هر پسری که اومد تو زندگیم جای تورو برام نمیگیره‌‌‌... رو مخی آره...

آرا: _عیر قابل تحمل و گاوی درست... اما من همین گاو رو خیلی دوست دارم و بهش اعتماد دارم‌.
با ذوق خندید و گفت: +منم دوستت دارم الاغ!
بالش رو با خشم برداشتم که پاشد...
هیون: +باشه باشههه وحشییی غلط کردممم نزننن
دیدگاه ها (۱۲)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷¹"آرا: _دیگه ازین غلطا نکنی هاااا (با خنده)...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷²"یکمم با جی‌یونگ مشغول شدم که سریع خوابید....

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁶⁹"ناخداگاه سر بالا گرفتم و سیخ توی چشم‌هاش ...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁶⁸"( ویو آرا )وای خیلی بهم چس///بیده... نگاه...

ظهور ازدواج پارت ۴۱۲هر دو به پهلو و نزديك هم دراز کشیده بودي...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۴۱واقعا گفت باشه؟ دستمو برد ج...

شوهر دو روزه. پارت روال زندگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط