Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁶⁸"

( ویو آرا )
وای خیلی بهم چس///بیده... نگاهای مشکوک همه خیلی ضایع روی منه!
بهش تشر زدم که میشه بره اونور تر؟ اونم یه نگاه چپ چپی بهم انداخت و بی توجه به مکان ل..ب هاش رو نزدیک گوشم کرد:

کوک: +با همه ی آقاهای محترم تو اتاق یواشکی...
سریع گوشمو فاصله دادم، وای چرا با این لحن تو گوشم پچ میزد تا حر///ارت بگیرم و قلبم تند تند بزنه؟!

گونه هام اونقدری میسوزه که مطمعن باشم رنگ گرفته!
با پوزخندی نگاهم کرد و گفت: +اول من اینجا نشستم... مشکل داری پاشو...
حوصله بحث نداشتم سریع پاشدم و رفتم نزدیکی هیون روی مبل یک نفره نشستم‌.

پسره ی کله ش..ق! با من بحث میکنه؟!
نشونش میدم آرا کیهههه‌...
وجدان: نه بابا... نکشیمون گانگستر شهر آمل
وای خفه شو تو یکی... من میدونم در مقابلش هیچ ام تو چرا خیطم میکنی؟!

زن‌عمو در رو که باز کرد جی‌یونگ با دوق دویید داخل... عمو با جونگ‌کوک خوش و بش کرد و جی‌یونگ یکسره روی پای جونگ‌کوک نشست!
و من در کل زمان داشتم به یه دختر کوچولو حسودی میکردم...

تا زمان شام با حالت قهر نیم نگاهی هم به کوک ننداختم... چرا یه دختر باید روی پاش بشینه و کوک باهاش بازی کنه و قربون صدقه اش بره؟!
با فکر کردم بهش اخمو ل..ب برچیدم!

سر میز شام نشستیم... صندلیم رو به روی جونگ‌کوک بود.
شروع کردیم به خوردن، سعی کردم سرمو بالا نیارم، زیادی لوس شده بودم که اینطوری بهم همچی بر میخورد؟!
کوک: +اوممم این کوفته هارو کی درست کرده؟!


(بعدددد از مدتتتت هاااا پارت جدیدددد
پارت های ۲۰ تا ۶۷ @mis_army از اینجا بخونید، چون پیج قبلیم بود که مسدود شد...)
دیدگاه ها (۳)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁶⁹"ناخداگاه سر بالا گرفتم و سیخ توی چشم‌هاش ...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷⁰"و آخرین لحظه چهره ی شاکیِ هیون نمایان شد....

🫀:_چرا من ساده بودم و فکر کردم دوستم داره؟!🧠:+چون تو احمقانه...

لذت بردن از زندگی تو حالتی که تو فکر خودکشی هستی واقعا کار د...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

ادامه پارت ۶یه لحظه به صورتم نگاه کرد، انگار داشت توی روح من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط