پارت
پارت ۹۵
چهار روز بعد !
#تهیونگ
رسیدیم به یه فرودگاه شخصی ! یه هواپیمای شخصی منتظر مون بود .. جویی رو دیدم که یه پیرهن سفید آستین حلقه ای بندی پوشیده بود... باد میخورد به پیرهنش و اون پاهای سفیدش بیرون میوفتاد .. ولی واقعا پولدار بود جویی ! راستش فکر نمیکردم مارو با هواپیمای شخصی ببره !
رسیدیم دم در هواپیما !!
نامجون: یااا جویی !!! باورم نمیشه ! هواپیمای شخصی ؟
جهیوپ: خیلی خرج کردی ها !!
کوکی: جویی ! خیلی پولداری ها !! باور نمی کردم راستش!
شوگا: زدی رو دست بنگ شی هیوک !
جویی: یااا یااا کاری نداشته باشین من چه قدر خرج کردم یا چه قدر پول دارم!! فقط از سفرتون لذت ببرین !
کوکی: سومی کو ؟ چرا نیستش جویی ؟؟
من: سومی ؟ مگه اونم میاد ؟!
جیمین: سومی هم یه مدت فرانسه بوده !!!
کوکی: نه من شرط گذاشتم که بدون اون نمیام !
جیمین: ن..نگو دوسش داری کوک !!
شوگا: جونگ کوک !! راست میگه جیمین !!؟؟
هنگ بودم ! مگه جویی رو دوست نداشت ؟ نگاه کردم به جویی به نظر میدونست ! ناراحت نبود ! نگاهش افتاد بهم با اشاره از پرسیدم که راست میگه کوک ! اونم گفت راست میگه !
کوکی: اره دوستان ! من سومی رو دوست دارم ! اینو فقط شماها میدونین ! نمی دونستم چه طوری بگمش ولی خب بالاخره گفتم !
جیهوپ: ا..اونم دوست داره؟ یا یه طرفه اس ؟! اصلا میدونه؟؟ جونگ کوووک بگو
کوکی: منو دوست داره! اگه اومد موذبش نکنین!
جویی: خب برین تو هواپیما !!
چمدون هامو بلند کردم و رفتم سمتش ! نگاهش میکردم یه گردنبند ظریف استیل انداخته بود دور اون گردن خوشمزه اش و موهاشو از پشت بسته بود . خیلی خودمو کنترل کردم تا کاری نکنم !
#جونگکوک
جویی: تو نمیایی توو ؟؟
من: من منتظر میمونم تا بیادش ! تو برو تو ..
نگران بودم چرا دیر کرده؟ کجاس !؟ نشستم روی چمدون هام و نگاهم به در بود... بعد از ۱۰ دقیقه دیگه صبرم تموم شد و میخواستم برم که دیدمش از دور ! بالاخره اومد ! با بدو رفتم سمتش !
یه شلوار مشکی گشاد با یه نیم تنه سفید پوشیده بود.
من: سومیییی!!!
سومی: کوکیییی چیییشششدههههه؟؟؟
رسیدم نزدیکش!!! چمدون بادمجونیش رو گرفتم ازش ..
من: نگرانت شدم ! چرا دیر کردی !؟
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
چهار روز بعد !
#تهیونگ
رسیدیم به یه فرودگاه شخصی ! یه هواپیمای شخصی منتظر مون بود .. جویی رو دیدم که یه پیرهن سفید آستین حلقه ای بندی پوشیده بود... باد میخورد به پیرهنش و اون پاهای سفیدش بیرون میوفتاد .. ولی واقعا پولدار بود جویی ! راستش فکر نمیکردم مارو با هواپیمای شخصی ببره !
رسیدیم دم در هواپیما !!
نامجون: یااا جویی !!! باورم نمیشه ! هواپیمای شخصی ؟
جهیوپ: خیلی خرج کردی ها !!
کوکی: جویی ! خیلی پولداری ها !! باور نمی کردم راستش!
شوگا: زدی رو دست بنگ شی هیوک !
جویی: یااا یااا کاری نداشته باشین من چه قدر خرج کردم یا چه قدر پول دارم!! فقط از سفرتون لذت ببرین !
کوکی: سومی کو ؟ چرا نیستش جویی ؟؟
من: سومی ؟ مگه اونم میاد ؟!
جیمین: سومی هم یه مدت فرانسه بوده !!!
کوکی: نه من شرط گذاشتم که بدون اون نمیام !
جیمین: ن..نگو دوسش داری کوک !!
شوگا: جونگ کوک !! راست میگه جیمین !!؟؟
هنگ بودم ! مگه جویی رو دوست نداشت ؟ نگاه کردم به جویی به نظر میدونست ! ناراحت نبود ! نگاهش افتاد بهم با اشاره از پرسیدم که راست میگه کوک ! اونم گفت راست میگه !
کوکی: اره دوستان ! من سومی رو دوست دارم ! اینو فقط شماها میدونین ! نمی دونستم چه طوری بگمش ولی خب بالاخره گفتم !
جیهوپ: ا..اونم دوست داره؟ یا یه طرفه اس ؟! اصلا میدونه؟؟ جونگ کوووک بگو
کوکی: منو دوست داره! اگه اومد موذبش نکنین!
جویی: خب برین تو هواپیما !!
چمدون هامو بلند کردم و رفتم سمتش ! نگاهش میکردم یه گردنبند ظریف استیل انداخته بود دور اون گردن خوشمزه اش و موهاشو از پشت بسته بود . خیلی خودمو کنترل کردم تا کاری نکنم !
#جونگکوک
جویی: تو نمیایی توو ؟؟
من: من منتظر میمونم تا بیادش ! تو برو تو ..
نگران بودم چرا دیر کرده؟ کجاس !؟ نشستم روی چمدون هام و نگاهم به در بود... بعد از ۱۰ دقیقه دیگه صبرم تموم شد و میخواستم برم که دیدمش از دور ! بالاخره اومد ! با بدو رفتم سمتش !
یه شلوار مشکی گشاد با یه نیم تنه سفید پوشیده بود.
من: سومیییی!!!
سومی: کوکیییی چیییشششدههههه؟؟؟
رسیدم نزدیکش!!! چمدون بادمجونیش رو گرفتم ازش ..
من: نگرانت شدم ! چرا دیر کردی !؟
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
- ۳۶.۴k
- ۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط