شما تا حالا ظهر کتاب حافظ خوندی

شما تا حالا ظهر کتاب حافظ خوندی؟
اصن روز باز کنی خوب درنمیاد.
اما در عوض شب.
الان ببین جمشید اومد گفت یه‌ دونه واسه ما وا کن،
گفتم چیه؟ تو فکر دلبری؟
گفت نه، امشب تو فکر همه دیوونه ‌هام.
که خب طبيعتاً دلبرم توش مستتره!
وا کردیم، گفت آقا برین گره از زلف یار باز کنین، امشبُ تا میتونین دراز کنین، اگرم اوشون یه‌ مقدار ناز کرد، شما نیاز کنین؛
جهنمِ ضرر! یه‌ شبه دیگه ...
دیدگاه ها (۴)

دنیا جای بهتری بوداگر لباس‌های راحتی را می‌شددرمهمانی پوشید،...

این وصیت نامه چیزی غیر یک اقرار نیستدوستت دارم ولی در عاشقی ...

خیانت فقط جنسی نیست؛ خیانت، ذاتاً، طیفی است از هر رفتاری، به...

قبل از پنجاه سالگی ,به طرزی غافلگیر کننده یقین پیدا کردم که ...

Girl of the mansionPart⁴²تهیونگ ویویوچان. بابااااا تو دیگه ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط