اندازه ی اندوهم

اندازه ی اندوهم
اندازه ی دفتر نیست
شرح دو جهان خواهش
در شعر میسر نیست
یک چشم پر از اشک و
چشم دگرم خون است
وضعیت امروزم
آینده ی مجنون است
سر باز نکن ای اشک
از جاذبه دوری کن
ای بغض پر از عصیان
این بار صبوری کن
من اشک نخواهم ریخت
این بغض خدادادیست
عادت به خودم دارم
افسردگی ام عادی ست
او مرده ی کشتن بود
ابزار فراهم کرد
حوای هزاران سیب
قصد من آدم کرد
لبخند مرا بس بود
آن اشک لهم می کرد
خورشید مرا می کشت
شب منهدمم می کرد
آن گریه و آن لبخند
قتاله و مقتول بود
در سیر مرا کشتن
این پرده ی اول بود
...

#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۵)

بعد از تو ، حتی نیمه ی مرداد هم سرد استبعد از تو لذت بردن از...

گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کنجانا، سرم از فکر تو خالیست، «دلم»...

آخرین جمعه  اردیبهشت شد ،اردیبهشت مان کهاردیبهشت نشد ،می تاز...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط