دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
دیدگاه ها (۱)

می‌گریزی ز من و در طلبتباز هم کوشش باطل دارمفروغ فرخزاد

نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدانعاشق‌اش شدم…از کجا بای...

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنهای بسا باغ و بهاران که ...

ز تشنه‌کامی خود آب می‌خورد دل منکویر سوخته‌جان منت بهارش نیس...

به چشمانت بگومگر پاییز را به سخره گرفته ایدکه اینگونهدلربایی...

فیکشن جدید

همه دنبال گوشی ان، من عاشق جزئیاتشم💎😌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط