fake kook
fake kook
part*1
چند ماه بعد
منو کوک تو عمارت پدر مادر کوک بودیم ولی قرار بود که به عمارت کوک هم بریم
کوک:عزیزم صبح بیدار شو
ا.ت: باشه بیا بریم پایین
کوک:وایسا
ا.ت: چیه
کوک: هیچی تو برو منم میام
ا.ت: باشه
رفتم پایین کسی نبود کوک اومد
کوک: چرا کسی نیست
ا.ت: نمیدونم
خدمتکار: اقا ببخشید خانم بزرگ و پدرتون رفتن بیرون
کوک: زیا چی
خدمتکار: نه او اینجاست
کوک: خب
خدمتکار: اقا اگه با من کاری ندارید تا برم
کوک: باشه ولی صبحونه
خدمتکار: اقا ببخشید عجله دارم
ا.ت: کوک خودم درست میکنم بفرمایید شما میتونید برید
خدمتکار: ممنونم خب با اجازه
ا.ت:کوک بشین تا واست یه چیزی بیارم بخوری
کوک: باشه
واسش صبحونه گذاشتم صبحونه رو باهم خوردیم
ا.ت: خب کوک من برم یکم اتاقمون رو مرتب کنم
کوک: خب بزار خدمتکار میاد
ا.ت: نه خودم مرتب میکنم
کوک: خب باشه منم اینجام
ا.ت: خب من رفتم
رفتم طبقه بالا
از دید کوک
زیا:کسی اینجا نیست
کوک: نه همه رفتن فقط ا.تس که بالاست
زیا: خب پس خودمو خودتیم
کوک: اره کارم داشتی خیلی وقته داری میگی تنها بشیم میخوام یه چیزی بهت بگم
زیا: میترسم ا.ت بشنوه
کوک: ا.ت بالاست نمیشنوه میتونی بگی ولی اینو بدون ا.ت دیگه عضوی از خانواده ماست نباید چیزی ازش مخفی باشه
زیا: نه زیادی چیز مهمی نیست
#کوک
#فیک
#سناریو
part*1
چند ماه بعد
منو کوک تو عمارت پدر مادر کوک بودیم ولی قرار بود که به عمارت کوک هم بریم
کوک:عزیزم صبح بیدار شو
ا.ت: باشه بیا بریم پایین
کوک:وایسا
ا.ت: چیه
کوک: هیچی تو برو منم میام
ا.ت: باشه
رفتم پایین کسی نبود کوک اومد
کوک: چرا کسی نیست
ا.ت: نمیدونم
خدمتکار: اقا ببخشید خانم بزرگ و پدرتون رفتن بیرون
کوک: زیا چی
خدمتکار: نه او اینجاست
کوک: خب
خدمتکار: اقا اگه با من کاری ندارید تا برم
کوک: باشه ولی صبحونه
خدمتکار: اقا ببخشید عجله دارم
ا.ت: کوک خودم درست میکنم بفرمایید شما میتونید برید
خدمتکار: ممنونم خب با اجازه
ا.ت:کوک بشین تا واست یه چیزی بیارم بخوری
کوک: باشه
واسش صبحونه گذاشتم صبحونه رو باهم خوردیم
ا.ت: خب کوک من برم یکم اتاقمون رو مرتب کنم
کوک: خب بزار خدمتکار میاد
ا.ت: نه خودم مرتب میکنم
کوک: خب باشه منم اینجام
ا.ت: خب من رفتم
رفتم طبقه بالا
از دید کوک
زیا:کسی اینجا نیست
کوک: نه همه رفتن فقط ا.تس که بالاست
زیا: خب پس خودمو خودتیم
کوک: اره کارم داشتی خیلی وقته داری میگی تنها بشیم میخوام یه چیزی بهت بگم
زیا: میترسم ا.ت بشنوه
کوک: ا.ت بالاست نمیشنوه میتونی بگی ولی اینو بدون ا.ت دیگه عضوی از خانواده ماست نباید چیزی ازش مخفی باشه
زیا: نه زیادی چیز مهمی نیست
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.