ماه زیبای من♥︎
ماه زیبای من♥︎
𝚖𝚢 𝚋𝚎𝚊𝚞𝚝𝚒𝚏𝚞𝚕 𝚖𝚘𝚘𝚗⟭⟬
⊱𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟷⊰
ات: پوففففففف بازم باید برم مدرسه ....
بلند شدم و یه آب ب دست و صورتم زدم لباس های مدرسه رو پوشیدم(عکس میدم)
ی صبحانه خوردم و ب سمت مدرسه راه افتادم
سر میزم نشستم....
ک دیدم بچه ها دارن پچ پچ میکنن....
هانول:(دوست ات) میدونی امروز معلم نمیاد...
ات: اخجوننننننننن پس بریم خونههههانول: قراره یکی دیگه بیاد میگن ک خیلی معروفه و خیلی خش تیپ عه....
ات: پوفففف منو باش خوشحال شدم...
ک مدیر با ی پسر کنارش وارد شدن خیلی برام آشنا بود....
ک ب دستاش نگاه کردم خال کوبی هاش
ات:نه نه نه نمیتونه اون باشع چی....
شتتتتتتت
ک مدیر شروع کرد ب زر زدن...
مدیر:امروز معلم نمیاد و آقای جئون ب جای ایشون میاد...
ات: جئون نههههههههههههه کوککککککک
ک ماکسشو برداشت همه شروع کردن ب جیغ زدن...
کوک: سلام معلم جدید هستم من ب جای دوستم چند روز اینجام....
ات: صداش چقد دل گرمه...
مدیر:یکم در گوشش پچ پچ کرد و رفت...
سر میز نشست ...
کوک:خب از اینجا شروع میکنم اسماشونو بگین....
غرق دیدنش بودم....
هانول: ات
کوک: اسمش اتس
هانول: بله ولی نمیدونم چشه...
ک یکی از بچه ها گف:خب معلومه اون ارمیه و بایستش الان اینجاس تو شکه...
همه خندیدین...
هانول: اتتتتتتتتت
ات: ها ها.... بله چته وحشی....
هانول:استاد
ک ب کوک نگاه کردم با ی لبخند داشت نگام میکرد دوس داشتم برم بغلش کنم...
کوک:.....
ادامه دارد......
𝚖𝚢 𝚋𝚎𝚊𝚞𝚝𝚒𝚏𝚞𝚕 𝚖𝚘𝚘𝚗⟭⟬
⊱𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟷⊰
ات: پوففففففف بازم باید برم مدرسه ....
بلند شدم و یه آب ب دست و صورتم زدم لباس های مدرسه رو پوشیدم(عکس میدم)
ی صبحانه خوردم و ب سمت مدرسه راه افتادم
سر میزم نشستم....
ک دیدم بچه ها دارن پچ پچ میکنن....
هانول:(دوست ات) میدونی امروز معلم نمیاد...
ات: اخجوننننننننن پس بریم خونههههانول: قراره یکی دیگه بیاد میگن ک خیلی معروفه و خیلی خش تیپ عه....
ات: پوفففف منو باش خوشحال شدم...
ک مدیر با ی پسر کنارش وارد شدن خیلی برام آشنا بود....
ک ب دستاش نگاه کردم خال کوبی هاش
ات:نه نه نه نمیتونه اون باشع چی....
شتتتتتتت
ک مدیر شروع کرد ب زر زدن...
مدیر:امروز معلم نمیاد و آقای جئون ب جای ایشون میاد...
ات: جئون نههههههههههههه کوککککککک
ک ماکسشو برداشت همه شروع کردن ب جیغ زدن...
کوک: سلام معلم جدید هستم من ب جای دوستم چند روز اینجام....
ات: صداش چقد دل گرمه...
مدیر:یکم در گوشش پچ پچ کرد و رفت...
سر میز نشست ...
کوک:خب از اینجا شروع میکنم اسماشونو بگین....
غرق دیدنش بودم....
هانول: ات
کوک: اسمش اتس
هانول: بله ولی نمیدونم چشه...
ک یکی از بچه ها گف:خب معلومه اون ارمیه و بایستش الان اینجاس تو شکه...
همه خندیدین...
هانول: اتتتتتتتتت
ات: ها ها.... بله چته وحشی....
هانول:استاد
ک ب کوک نگاه کردم با ی لبخند داشت نگام میکرد دوس داشتم برم بغلش کنم...
کوک:.....
ادامه دارد......
۷۱.۴k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.