مترو شلوغ بود پسره طبق معمول جلو دختره وایساده بود

مِترو شلوغ بود پسَره طِبقِ مَعمول جلو دُختره وایساده بود،
دُختره هَم خَسته بود سَرش پایین بود ...،
بَعد دیدَم پسَره لَباشو چَسبوند رو فَرقِ سَرِ دُختره👑،
دُختره هَم سَرشو آوورد بالا خَندید ... :)
[از اینا باشید،خیلی جَذابه!💛🌱"]








《 مَن تَمومِ دَرداتو میپیچَم به خودَم که تو لَبخَنداتو اَزَمون دَریغ نَکنی‌ زیبا...❤🌱"》




#آناهیتا
دیدگاه ها (۱)

مَن اَز این که هیچوَقت نَیای نمیتَرسَم ... از این که هیچوَقت...

اونقَدربودَنِشومیخواستَم‌‌کِ‌ ،هَرشَب‌خواب‌میدیدَ‌م‌اومَده ....

فِکرَش‌رابُکن, مَثلاًصِدایَت‌بِزنَم‍ بِگویَم‌: "عاشقَت‌شُدھ ...

پیراهَن اگَر تو باشی میپوشمِت ...،عَطر اگَر تو باشی میزَنمِت...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۳

### فصل اول | پارت هشتم رمان فرزند آتش باران مثل تیرهای نق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط