دیدار غم انگیز
دیدار غم انگیز
Part:8
لویی:*از روی صندلی بلند شد*ممنونم ولی من دیگه سیر شدم.
م.ک:عه دخترم چیزی نخوردی که
لویی:ممنونم خانم جئون من سیر شدم.
جیمین:چرا پیاز نشدی کوچولو
لویی:همین کفشو...
یونجی:عهه ساکتتتت
یونجی:*رو به جیمین کرد و گفت*عشقم توعم انقدر لویی رو اذیت نکن دیگه
کوک:*رگ غیرتش زد بالا از حرص داره زبونشو تو لپش میچرخونه*
ب.ک،م.ک،ب.ل،م.ل:عشقمممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*ب.ک=بابای کوک،م.ک=مامان کوک*
*ب.ل=بابای لویی،م.ل=مامان لویی*
کوک:رفتیم پی اس بازی کنیم جیمین برد و از یونجی اینو خاست*حرصی*
ب.ل:جیمین*عصبی*
ب.ک:عه آقای پارک یکار بچه گونه بود جدی نگیرین
لویی:یونجی میای بریم بیرون دور بزنیم؟
یونجی:*با دهن پر از غذا*دست شما درد نکنه خیلی خوشمزه بود. آره میام حتما میام
کوک و جیمین:کجا بسلامتی ساعت رو دیدین؟
لویی:ببخشیدا ولی فک کنم شما ساعتو ندیدین ساعت تازه 9شبه اسکلا
جیمین:ماهم میایم
کوک:آره ماعم میایم
لویی:اهه یبار خاستیم دخترونه وقت بگذرونیم
یونجی:هعی ریده شد توش
Part:8
لویی:*از روی صندلی بلند شد*ممنونم ولی من دیگه سیر شدم.
م.ک:عه دخترم چیزی نخوردی که
لویی:ممنونم خانم جئون من سیر شدم.
جیمین:چرا پیاز نشدی کوچولو
لویی:همین کفشو...
یونجی:عهه ساکتتتت
یونجی:*رو به جیمین کرد و گفت*عشقم توعم انقدر لویی رو اذیت نکن دیگه
کوک:*رگ غیرتش زد بالا از حرص داره زبونشو تو لپش میچرخونه*
ب.ک،م.ک،ب.ل،م.ل:عشقمممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*ب.ک=بابای کوک،م.ک=مامان کوک*
*ب.ل=بابای لویی،م.ل=مامان لویی*
کوک:رفتیم پی اس بازی کنیم جیمین برد و از یونجی اینو خاست*حرصی*
ب.ل:جیمین*عصبی*
ب.ک:عه آقای پارک یکار بچه گونه بود جدی نگیرین
لویی:یونجی میای بریم بیرون دور بزنیم؟
یونجی:*با دهن پر از غذا*دست شما درد نکنه خیلی خوشمزه بود. آره میام حتما میام
کوک و جیمین:کجا بسلامتی ساعت رو دیدین؟
لویی:ببخشیدا ولی فک کنم شما ساعتو ندیدین ساعت تازه 9شبه اسکلا
جیمین:ماهم میایم
کوک:آره ماعم میایم
لویی:اهه یبار خاستیم دخترونه وقت بگذرونیم
یونجی:هعی ریده شد توش
۱۰.۰k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.