من عاشقت شدم رئیس
من عاشقت شدم رئیس
Part:10
هوپی:عه جین یادش رفت آینه رو ببره
تهیونگ:عه آینه رو بده به من
هوپی:اوکی*داد بهش*
تهیونگ:الاننننننننن میکشمتتتتتتتتت
هوپی:این رسمش نبوددد الفراررررررر
هایجین:ما دیگه باید بریم بینا بیا
جیمین:بچه ها بسه مهمونا دارن میرن
هایجین:ممنونم بابت امروز خیلی بهم خوش گذشت
جیمین:منم ممنونم.
بینا:هایجین عرررر
هایجین:ودفف چته تو
بینا:من بمونم پی..
هایجین:به مامانت هم خبر بدهه
بینا:اوکیی میگم خونه تو میمونمم
هایجین:اوکی
"9شب؛خونه هایجین"
'ویو هایجین'
انقدر خسته بودم که با همون لباسا خابم برد رفتم خابیدم.
"3ساعت بعد"
با حس زنگ خوردن گوشیم چشمامو باز کردم اصلا نگا نکردم کیه و جواب دادم که گفت
《م.ب=مامان بینا》
م.ب:سلام دخترم تو میدونی بینا کجاعه؟
هایجین:خونه دوست پسرشه
م.ب:چییییییییی اون پدصگ اونجاعه؟؟؟؟
هایجین:آره *خوروپوف*
م.ب:*گوشیو قطع کرد*دختره ی چشم سفید
'ویو بینا'
داشتم خوراکی میخوردم با یونگی که یهو یاد گوشیم افتادم رفتم از تو کیفم در آوردم دیدم خاموشه
بینا:یونگی شارژر سامسونگ داری؟
یونگی:یس تو اون کشوعه
بیناد:اویک تنکیو
گوشیو زدم تن شارژ روشن شد که دیدم
"100تا تماس بی پاسخ از مامان جونم"
بینا:*جیغ*من دیگه زنده نمیمونمممم
یونگی:یاخدا چرا جیغ میزنیییی
بینا:مامانم بهم 100بار زنگ زده
یونگی:پشمام
بینا:هعیی
زنگ زدم به مامانم
بینا:الو...سلام...مامان اون دروغ میگه...بابا من کنارش خابیدم...بابااا اون خابههههه....اههه مامانن...من دوست پسرم کجا بودد....اصن ریدم تو دهن هرچی دوست پسره....باشه خدافظ
یونگی:*پوکر*
بینا:چیه؟
یونگی:بهم بر خورد
بینا:حالا بر نخوره فقط همنجوری میتونستم قانع کنمش
یونگی:هعییی
Part:10
هوپی:عه جین یادش رفت آینه رو ببره
تهیونگ:عه آینه رو بده به من
هوپی:اوکی*داد بهش*
تهیونگ:الاننننننننن میکشمتتتتتتتتت
هوپی:این رسمش نبوددد الفراررررررر
هایجین:ما دیگه باید بریم بینا بیا
جیمین:بچه ها بسه مهمونا دارن میرن
هایجین:ممنونم بابت امروز خیلی بهم خوش گذشت
جیمین:منم ممنونم.
بینا:هایجین عرررر
هایجین:ودفف چته تو
بینا:من بمونم پی..
هایجین:به مامانت هم خبر بدهه
بینا:اوکیی میگم خونه تو میمونمم
هایجین:اوکی
"9شب؛خونه هایجین"
'ویو هایجین'
انقدر خسته بودم که با همون لباسا خابم برد رفتم خابیدم.
"3ساعت بعد"
با حس زنگ خوردن گوشیم چشمامو باز کردم اصلا نگا نکردم کیه و جواب دادم که گفت
《م.ب=مامان بینا》
م.ب:سلام دخترم تو میدونی بینا کجاعه؟
هایجین:خونه دوست پسرشه
م.ب:چییییییییی اون پدصگ اونجاعه؟؟؟؟
هایجین:آره *خوروپوف*
م.ب:*گوشیو قطع کرد*دختره ی چشم سفید
'ویو بینا'
داشتم خوراکی میخوردم با یونگی که یهو یاد گوشیم افتادم رفتم از تو کیفم در آوردم دیدم خاموشه
بینا:یونگی شارژر سامسونگ داری؟
یونگی:یس تو اون کشوعه
بیناد:اویک تنکیو
گوشیو زدم تن شارژ روشن شد که دیدم
"100تا تماس بی پاسخ از مامان جونم"
بینا:*جیغ*من دیگه زنده نمیمونمممم
یونگی:یاخدا چرا جیغ میزنیییی
بینا:مامانم بهم 100بار زنگ زده
یونگی:پشمام
بینا:هعیی
زنگ زدم به مامانم
بینا:الو...سلام...مامان اون دروغ میگه...بابا من کنارش خابیدم...بابااا اون خابههههه....اههه مامانن...من دوست پسرم کجا بودد....اصن ریدم تو دهن هرچی دوست پسره....باشه خدافظ
یونگی:*پوکر*
بینا:چیه؟
یونگی:بهم بر خورد
بینا:حالا بر نخوره فقط همنجوری میتونستم قانع کنمش
یونگی:هعییی
۳.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.