فجیعتر از خبر رفتنت

فجیع‌تر از خبرِ رفتنت،
رفتنت بود
و تا مرز کوری گریستم آن‌شب؛
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشم‌هایم را فراموش می‌کردم
و بر دو چاهِ تلنبار از خاطره‌ سرپوش می‌گذاشتم



چشم‌هایم را بستم، امّا
نگاهم به درون باز شد
و زنی را دیدم که در تمام گوشه‌های تاریکم مویه می‌کرد
و دهانش
هنگام ادای آخرین «دوستت دارم» فلج شده‌بود



صبح
زیر شانه‌اش را گرفتم و بدرقه‌اش ‌کردم
و سپردم هر هشت‌ساعت تلقینش دهند
که «هر جیبی سوراخی دارد اندازۀ افتادن یک کلید»
جمله‌ای‌که از شنیدنش
زارزار
زیر خنده زد


کلید خانه‌ام از سوراخ جیب مردی افتاده‌است
سال‌هاست بیرون خودم ایستاده‌ام
و از سوراخ کلید، زنی را نگاه می‌کنم
که در تمام گوشه‌های تاریکم کز کرده‌است

زنی‌
که هرهشت‌ساعت از خودش می‌پرسد: «او به که رفته‌است؟
که برنمی‌گردد»
و در جواب خودش
قاه‌قاه
زیر گریه می‌زند.


#لیلا_کردبچه
دیدگاه ها (۱۲)

هنوز در جاهلیت به سر میبریم...تنها مدل زنده به گور کردنشان م...

در قفلِ فروبسته‌ی غم‌های دلِ خویشآن کهنه‌#کلیدیم که دندانه ن...

هر روز که میام یکنفر به آدمایی که منو بلاک میکنند اضافه میشه...

روزگار غریب علیرضا قربانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط