فجیع تر از خبرِ رفتنت،
فجیعتر از خبرِ رفتنت،
رفتنت بود
و تا مرز کوری گریستم آنشب؛
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشمهایم را فراموش میکردم
و بر دو چاهِ تلنبار از خاطره سرپوش میگذاشتم
چشمهایم را بستم، امّا
نگاهم به درون باز شد
و زنی را دیدم که در تمام گوشههای تاریکم مویه میکرد
و دهانش
هنگام ادای آخرین «دوستت دارم» فلج شدهبود
صبح
زیر شانهاش را گرفتم و بدرقهاش کردم
و سپردم هر هشتساعت تلقینش دهند
که «هر جیبی سوراخی دارد اندازۀ افتادن یک کلید»
جملهایکه از شنیدنش
زارزار
زیر خنده زد
□
کلید خانهام از سوراخ جیب مردی افتادهاست
سالهاست بیرون خودم ایستادهام
و از سوراخ کلید، زنی را نگاه میکنم
که در تمام گوشههای تاریکم کز کردهاست
زنی
که هرهشتساعت از خودش میپرسد: «او به که رفتهاست؟
که برنمیگردد»
و در جواب خودش
قاهقاه
زیر گریه میزند.
#لیلا_کردبچه
رفتنت بود
و تا مرز کوری گریستم آنشب؛
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشمهایم را فراموش میکردم
و بر دو چاهِ تلنبار از خاطره سرپوش میگذاشتم
چشمهایم را بستم، امّا
نگاهم به درون باز شد
و زنی را دیدم که در تمام گوشههای تاریکم مویه میکرد
و دهانش
هنگام ادای آخرین «دوستت دارم» فلج شدهبود
صبح
زیر شانهاش را گرفتم و بدرقهاش کردم
و سپردم هر هشتساعت تلقینش دهند
که «هر جیبی سوراخی دارد اندازۀ افتادن یک کلید»
جملهایکه از شنیدنش
زارزار
زیر خنده زد
□
کلید خانهام از سوراخ جیب مردی افتادهاست
سالهاست بیرون خودم ایستادهام
و از سوراخ کلید، زنی را نگاه میکنم
که در تمام گوشههای تاریکم کز کردهاست
زنی
که هرهشتساعت از خودش میپرسد: «او به که رفتهاست؟
که برنمیگردد»
و در جواب خودش
قاهقاه
زیر گریه میزند.
#لیلا_کردبچه
۷۵.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.