روزگار غریب علیرضا قربانی
من تمام عمر تنها بودم و بار زندگی را یک تنه به دوش کشیدم...
آن هم نه فقط بار زندگی خودم، که بار زندگی بقیه را هم...
بعضی آدمها را انگار خدا تنها می آفریند و اصرار عجیبی به تنها بودنشان دارد...
من از آن دست آدمها بودم...
ولی راستش را بخواهید هیچوقت احساس تنهایی نمیکردم...
فرق است بین کسی که تنهاست با کسی که احساس تنهایی میکند...
اما بعد از رفتنش، درست از زمانی که من را سپرد به ناامان زندگی، احساس تنهایی هجوم آورد...
تو فکر کن یک نفر 35 سال از زندگی تنهایی را گذاشته باشد توی پستوی قلبش و فراموشش کرده باشد، یا نادیده گرفته باشد...
و در یک عصر از بهار 1400 ناگهان تمام تنهایی این سالها با قدرت خودش را نشان دهد...
من هم آدم بودم...
کوه که نبودم...
هجوم 35 سال تنهایی را اضافه کنید با احساس تنهایی یک عمر پیش رو...
مگر یک دختر چقدر شانه هایش قوی است؟
آقا مرتضی میگفت:غصه نخور...
گفتم: برادر! من خودِ غصه ام...
خودِ دلتنگی... خودِ غم...
و اینکه نمیدانی این احساس تلخ و گزنده تا کی زهر به مذاقت میریزد رنج مضاعفی است...
نیست؟!
#الهام_جعفری
#ممنوعه
آن هم نه فقط بار زندگی خودم، که بار زندگی بقیه را هم...
بعضی آدمها را انگار خدا تنها می آفریند و اصرار عجیبی به تنها بودنشان دارد...
من از آن دست آدمها بودم...
ولی راستش را بخواهید هیچوقت احساس تنهایی نمیکردم...
فرق است بین کسی که تنهاست با کسی که احساس تنهایی میکند...
اما بعد از رفتنش، درست از زمانی که من را سپرد به ناامان زندگی، احساس تنهایی هجوم آورد...
تو فکر کن یک نفر 35 سال از زندگی تنهایی را گذاشته باشد توی پستوی قلبش و فراموشش کرده باشد، یا نادیده گرفته باشد...
و در یک عصر از بهار 1400 ناگهان تمام تنهایی این سالها با قدرت خودش را نشان دهد...
من هم آدم بودم...
کوه که نبودم...
هجوم 35 سال تنهایی را اضافه کنید با احساس تنهایی یک عمر پیش رو...
مگر یک دختر چقدر شانه هایش قوی است؟
آقا مرتضی میگفت:غصه نخور...
گفتم: برادر! من خودِ غصه ام...
خودِ دلتنگی... خودِ غم...
و اینکه نمیدانی این احساس تلخ و گزنده تا کی زهر به مذاقت میریزد رنج مضاعفی است...
نیست؟!
#الهام_جعفری
#ممنوعه
۱۲۷.۶k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.