زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ P12
در باز شد و دکتر اومد اومد بیرون سریع رفتم سمتش و پرسیدم: حالش چطوره
گفت: زخم ها و کبودی های بدنش خیلی زیادن و ضربه ای هم که به سرش وارد شده تقریبا شدید بود و شانس اوردین که انقدر سریع به هوش اومده
تا کلمه ی بهوش اومده رو از دکتر شنیدم انگار که کل دنیا رو بهم دادن سریع ازش تشکر کردم و پرسیدم: میتونم الان ببینمش
اونم قبول کرد و گفت: میتونید ببینیدش ولی باید امشب رو بیمارستان بمونن تا فردا صبح مرخص شن
جونگ کوک: ولی اون که به هوش اومده... چرا باید امشب رو بمونه
دکتر: برای زخم هاش تا بتونیم مواظب باشیم که عفونت نکنن و زخم سرشون که پانسمانش رو باید عوض کرد
منم با سر حرفشو تائید کردمو و دویدم تو اتاقی که میراندا توش بود و دیدم که اون اروم روی تخت نشسته و پا هاشو تو بغلش گرفته و سرشم رو زانو هاشه
اروم رفتم نزدیکش که متوجه ی حضورم نشد بعدش یه دستمو رو سرش کشیدم که باعث شد سرشو بیاره بالا به چشمام نگاه کرد چشماش پر از اشک بود همینم منو یاد دیشب انداخت که میخواستم که بزنمش ولی وقتی به چشمای نازش نگاه کردم نتونستم
"ویو میراندا"
وقتی که بهوش اومدم نمیتونستم خوب ببینم و چشمام تار بود تا کم کم بهتر شد دیدم که دکتر بالا سرمه بهم گفت: دخترم حالت خوبه
جواب دادم: بله الان بهترم فقط یکم سرم درد میکنه گفت: طبیعیه هنوز یک ساعتم نشده که افتادی پرسیدم: کی منو رسوند بیمارستان؟
گفت: دوست پسرت گفتم: دوست پسرم؟ که گفت: بله و رفت
یعنی منظورش از دوست پسرم جونگ کوکه
یعنی خودشو به عنوان دوست پسرم معرفی کرده (از خداتم باشه دختره......) بعدشم پاهامو تو بغلم گرفتم و سرمو گذاشتم روش و با خودم گفتم که چقدر بختم و تو این دو روز عذاب کشیدم
معلوم نبود به زخمام چی زده بودن که به شدت می سوخت دلم خیلی پر بود میخواستم گریه کنم دلم برای مامانم و غر غراش تنگ شده بود که یهو صدای باز شدن در اومد به گمونم جونگ کوک بود ولی سرمو بالا نیاوردم که یه دفعه احساس کردم یه دست بزرگ رو سرمه و داره نوازشش میکنه سرمو بالا اوردم و دیدم جونگ کوکه یهو بغضم بیشتر شد جوری که دیگه نتونستم اشکامو نگه دارم و زدم زیر گریه که اونم بغلم کرد و گفت....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤️😘🥹
شرطم فعلا نمیذارم دیگه خودتون حمایت کنید😁👍🦦
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ P12
در باز شد و دکتر اومد اومد بیرون سریع رفتم سمتش و پرسیدم: حالش چطوره
گفت: زخم ها و کبودی های بدنش خیلی زیادن و ضربه ای هم که به سرش وارد شده تقریبا شدید بود و شانس اوردین که انقدر سریع به هوش اومده
تا کلمه ی بهوش اومده رو از دکتر شنیدم انگار که کل دنیا رو بهم دادن سریع ازش تشکر کردم و پرسیدم: میتونم الان ببینمش
اونم قبول کرد و گفت: میتونید ببینیدش ولی باید امشب رو بیمارستان بمونن تا فردا صبح مرخص شن
جونگ کوک: ولی اون که به هوش اومده... چرا باید امشب رو بمونه
دکتر: برای زخم هاش تا بتونیم مواظب باشیم که عفونت نکنن و زخم سرشون که پانسمانش رو باید عوض کرد
منم با سر حرفشو تائید کردمو و دویدم تو اتاقی که میراندا توش بود و دیدم که اون اروم روی تخت نشسته و پا هاشو تو بغلش گرفته و سرشم رو زانو هاشه
اروم رفتم نزدیکش که متوجه ی حضورم نشد بعدش یه دستمو رو سرش کشیدم که باعث شد سرشو بیاره بالا به چشمام نگاه کرد چشماش پر از اشک بود همینم منو یاد دیشب انداخت که میخواستم که بزنمش ولی وقتی به چشمای نازش نگاه کردم نتونستم
"ویو میراندا"
وقتی که بهوش اومدم نمیتونستم خوب ببینم و چشمام تار بود تا کم کم بهتر شد دیدم که دکتر بالا سرمه بهم گفت: دخترم حالت خوبه
جواب دادم: بله الان بهترم فقط یکم سرم درد میکنه گفت: طبیعیه هنوز یک ساعتم نشده که افتادی پرسیدم: کی منو رسوند بیمارستان؟
گفت: دوست پسرت گفتم: دوست پسرم؟ که گفت: بله و رفت
یعنی منظورش از دوست پسرم جونگ کوکه
یعنی خودشو به عنوان دوست پسرم معرفی کرده (از خداتم باشه دختره......) بعدشم پاهامو تو بغلم گرفتم و سرمو گذاشتم روش و با خودم گفتم که چقدر بختم و تو این دو روز عذاب کشیدم
معلوم نبود به زخمام چی زده بودن که به شدت می سوخت دلم خیلی پر بود میخواستم گریه کنم دلم برای مامانم و غر غراش تنگ شده بود که یهو صدای باز شدن در اومد به گمونم جونگ کوک بود ولی سرمو بالا نیاوردم که یه دفعه احساس کردم یه دست بزرگ رو سرمه و داره نوازشش میکنه سرمو بالا اوردم و دیدم جونگ کوکه یهو بغضم بیشتر شد جوری که دیگه نتونستم اشکامو نگه دارم و زدم زیر گریه که اونم بغلم کرد و گفت....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤️😘🥹
شرطم فعلا نمیذارم دیگه خودتون حمایت کنید😁👍🦦
۳.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.