Part39:
Part39:
_ فردا از پیش من جم نمی خوری بدون منم جایی که اون هست نمیری من موندم چرا بهت گفتم چیزی شده گفتی نه
+ نمیدونستم هنوزم همونطوریه
_ چی بگم بهت اخه
+ ببخشید ( بغض)
_ اروم باش عزیزکم اوکیه بغض نکن اینطوری
اومد بوسیدتم و بغضم رف و اروم شدم اومد روم و آروم بوسم میکرد جدا شدیم
+ ممنون که همیشه حالمو خوب میکنی
_ وظیفمه
+ شبت بخیر زندیگم
_ شب بخیر عزیزکم
( صبح ساعت ۸ )
از خواب پاشدم کوک خواب بود پاشدم درو یزره باز کردم دیدم هیچکس بیدار نیس با همون لباس رفتم پاین چلیی دم کردم قهوه ام گذاشتم درست بشه وسیله های صبحونه رو خم درست کردم یزره هم ظرف بود داشتم میشستم
# به به هاری خانم
مو به تنم سیخ شد اخرین ظرفم شستم ساعت و نگاه کردم پنج دقیقه به نه بود اومدم برم که اومد رو به روم
# چرا داری فرار میکنی
+ فراری در کار نیس میخوام برم شوهرمو بیدار کنم ( شوهرمو با غلظت گف چشش دراد)
# شوهرم شوهرم میکنی خیلی دوسش داری نه اگه از گذشتمون بدونه بازم باهات میونه
+ فک نمیکنم این چیزا به تو ربطی داشته باشه حالاهم اگه دوست نداری پاره بشی برو کنار
# باشه پس بعدا باید با کوک حرف بزنم
+ برو کنار لطفا
# بفرمایید خانومی
+ درست صحبت کن لطفا
رفتم بالا پیش کوک یه نفس عمیق کشیدم آروم رفتم سمت تخت یهو پریدم رو دل کوک
_ اوهوووووو ایییییی بچهههه
+ پاشو کوکی جونم پاشووو ( بالا پاییین پریدن )
_ نه ببین امشب دیگه قطعیه تمامممممممم
+ عهههه کوک یه هفته صبر کن بخ موقعش بیشتر حال میده تازه باید یه چیزی بگم بهت
_ جانم عزیزم بگو
+ خب راستش ( کل داستانو گف )
_ استغفرالله بزنم پسرهی مغنگی رو له کنم
+ نمیخواستم چیزی رو از الان ازت پنهون کنم
_ مطمئنی گذشتهوی خاصتی نداشتین
+ اره فقط به مدت یه هفته دوست معمولی بودیم لیا هم شاهده
_ اوکی فقط تو با همین لباس رفتی پایین
+ اره دیگه دیدم کسی پبیدار نیس همینجوری رفتم نمیدونستم عن آقا میاد که
_ ای خدا هاری دیونه میکنی تو منو
_ فردا از پیش من جم نمی خوری بدون منم جایی که اون هست نمیری من موندم چرا بهت گفتم چیزی شده گفتی نه
+ نمیدونستم هنوزم همونطوریه
_ چی بگم بهت اخه
+ ببخشید ( بغض)
_ اروم باش عزیزکم اوکیه بغض نکن اینطوری
اومد بوسیدتم و بغضم رف و اروم شدم اومد روم و آروم بوسم میکرد جدا شدیم
+ ممنون که همیشه حالمو خوب میکنی
_ وظیفمه
+ شبت بخیر زندیگم
_ شب بخیر عزیزکم
( صبح ساعت ۸ )
از خواب پاشدم کوک خواب بود پاشدم درو یزره باز کردم دیدم هیچکس بیدار نیس با همون لباس رفتم پاین چلیی دم کردم قهوه ام گذاشتم درست بشه وسیله های صبحونه رو خم درست کردم یزره هم ظرف بود داشتم میشستم
# به به هاری خانم
مو به تنم سیخ شد اخرین ظرفم شستم ساعت و نگاه کردم پنج دقیقه به نه بود اومدم برم که اومد رو به روم
# چرا داری فرار میکنی
+ فراری در کار نیس میخوام برم شوهرمو بیدار کنم ( شوهرمو با غلظت گف چشش دراد)
# شوهرم شوهرم میکنی خیلی دوسش داری نه اگه از گذشتمون بدونه بازم باهات میونه
+ فک نمیکنم این چیزا به تو ربطی داشته باشه حالاهم اگه دوست نداری پاره بشی برو کنار
# باشه پس بعدا باید با کوک حرف بزنم
+ برو کنار لطفا
# بفرمایید خانومی
+ درست صحبت کن لطفا
رفتم بالا پیش کوک یه نفس عمیق کشیدم آروم رفتم سمت تخت یهو پریدم رو دل کوک
_ اوهوووووو ایییییی بچهههه
+ پاشو کوکی جونم پاشووو ( بالا پاییین پریدن )
_ نه ببین امشب دیگه قطعیه تمامممممممم
+ عهههه کوک یه هفته صبر کن بخ موقعش بیشتر حال میده تازه باید یه چیزی بگم بهت
_ جانم عزیزم بگو
+ خب راستش ( کل داستانو گف )
_ استغفرالله بزنم پسرهی مغنگی رو له کنم
+ نمیخواستم چیزی رو از الان ازت پنهون کنم
_ مطمئنی گذشتهوی خاصتی نداشتین
+ اره فقط به مدت یه هفته دوست معمولی بودیم لیا هم شاهده
_ اوکی فقط تو با همین لباس رفتی پایین
+ اره دیگه دیدم کسی پبیدار نیس همینجوری رفتم نمیدونستم عن آقا میاد که
_ ای خدا هاری دیونه میکنی تو منو
۶.۶k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.