ادامه ی ۳۸
ادامه ی ۳۸
رفتم قفل درو باز کردم و درو تا باز کردم لیا و تهیونگ و مامانم و بابام و مامان بابای کوک افتادم زمین
+ بفرمایید
_ ای خدا ایده کی بود پشت در وایسید
€ باور کن مامانت بود منم اقفال کرد
/ چرا دروغ میگی عه
_ مادر من چرا اینجوری میکنی اخه ای بایاااا همخ چی بنم خورد
/ مترفتیم بخوابیم پسرم
درو بستن و رفتن
+ دیدی گفتم
_ عشقم نمیشه ژه کوچولو بدون صدا
+ اونی که قراره پاره بشه منم بدون صدااا
_ اووفف باشه
+ خب لباس خواب کجاس
_ تو اون کشوس
در کشو رو باز کردم همشون بار بودن
+ نمیپوشم اینارو
_ من اینارو با عشق خریدم
+ بعد عروسی
_ ای بابا پس الان چی میپوشی خانومی
+ لباس جنابعالی
در کمدشو باز کردم یه پیر هن سفیدشو ور داشتم یزره بالاتر از زانوم بود ولی خوب بود پوشیدمش رفتم بغلش خوابیدم و بغلش کردم
+ عشقم میخوام یه چیزی بگم قول بده هیچکسو جر ندی
_ جانم بگو فداتشم
+ سوجون پسر رفیق بابان خب
_ خب
+ توی دانشگاه بهم عتراف کردو منم گفتم به عنوان یه دوس بعد دوسه روز دیدم داره جور دیگه رفتار میکنه برا همین بهش گفتم کات کنیم پ اون قاطی کرد شروع کرد به داد و بیداد و دیونه بازی بعد براهمین از دانشگاه انتقالی گرفتم و رفتم یه جا دیگه اما اون جارو پیدا کردم تا اخر دانشگاه هروز میومد دم دانشگاه وایمیستاد برا همین با ماشین میرفتم میومد بهد یه مدت که دانشگاه تموم شد از اون محله پاشدیم و دیگه ندیدمش تا به الان سرشامم بد نگام میکرد یزره ترسیدم
_ اون سر تو داد زده بود
+ خیلی وقت پیش
_ سر شام چجوری نگاهت میکرد
+ ترسناک
رفتم قفل درو باز کردم و درو تا باز کردم لیا و تهیونگ و مامانم و بابام و مامان بابای کوک افتادم زمین
+ بفرمایید
_ ای خدا ایده کی بود پشت در وایسید
€ باور کن مامانت بود منم اقفال کرد
/ چرا دروغ میگی عه
_ مادر من چرا اینجوری میکنی اخه ای بایاااا همخ چی بنم خورد
/ مترفتیم بخوابیم پسرم
درو بستن و رفتن
+ دیدی گفتم
_ عشقم نمیشه ژه کوچولو بدون صدا
+ اونی که قراره پاره بشه منم بدون صدااا
_ اووفف باشه
+ خب لباس خواب کجاس
_ تو اون کشوس
در کشو رو باز کردم همشون بار بودن
+ نمیپوشم اینارو
_ من اینارو با عشق خریدم
+ بعد عروسی
_ ای بابا پس الان چی میپوشی خانومی
+ لباس جنابعالی
در کمدشو باز کردم یه پیر هن سفیدشو ور داشتم یزره بالاتر از زانوم بود ولی خوب بود پوشیدمش رفتم بغلش خوابیدم و بغلش کردم
+ عشقم میخوام یه چیزی بگم قول بده هیچکسو جر ندی
_ جانم بگو فداتشم
+ سوجون پسر رفیق بابان خب
_ خب
+ توی دانشگاه بهم عتراف کردو منم گفتم به عنوان یه دوس بعد دوسه روز دیدم داره جور دیگه رفتار میکنه برا همین بهش گفتم کات کنیم پ اون قاطی کرد شروع کرد به داد و بیداد و دیونه بازی بعد براهمین از دانشگاه انتقالی گرفتم و رفتم یه جا دیگه اما اون جارو پیدا کردم تا اخر دانشگاه هروز میومد دم دانشگاه وایمیستاد برا همین با ماشین میرفتم میومد بهد یه مدت که دانشگاه تموم شد از اون محله پاشدیم و دیگه ندیدمش تا به الان سرشامم بد نگام میکرد یزره ترسیدم
_ اون سر تو داد زده بود
+ خیلی وقت پیش
_ سر شام چجوری نگاهت میکرد
+ ترسناک
۷.۹k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.