رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۲۸
سوهی:یعنی میگی مجبور بودی؟
خر:اره
سوهی:بلند شدم گوشیمو گذاشتم تو جیبم و اصلحمو مسلح کردم و دستگیره در رو گرفتم و روبهش کردم و گفتم:میرم حسابمو با یکی تصفیه میکنم و برمیگردم اگه فکر فرار به سرت زد خواهرتو مرده فرض کن
بهش اجازه ی حرف ندادم و درو باز کردم و رفتم تا خواستم بزنم بیرون ی دسته آدم اخمو ظاهر شدن
جین:کجا به سلامتی؟
یونگی:میبینم زود میخوای تشریف ببری!
جیمین:بدون توضیح میخوای بری؟
نامجون:تخته رو آماده کردم ماژیک هم هست،بیا توضیح بده
لونا:از گاو هم گاو تری که فکر کردی بدون توضیح میخوای بری
میا:فک کنم مریض شده!بیا ببینم تب کردی؟
سوهی:مزخرف بازی رو تموم کنید باید برم وقت ندارم کار زیاد دارم
جین و یونگی:جرعت داری پاتو از اینجا بیرون بزار!
سوهی:برگشتم سمت صداشون که با لحن فوق العاده محکم و دستوری ای بود:جرعت؟حرف از جرعت نیارید که من خود جرعتم
یونگی:اوکی جرعت خانم تو اون پاتو از این در بزار بیرون ببین اونوقت من چیکارت میکنم
سوهی:دستمو روی دستگیره در گذاشتم خواستم در رو باز کنم که منصرف شدم،اه اینبار لجبازی رو کنار بزاریم بلاخره اونا همگروهیامن باید بدونن:یالا برید اتاق بشینید من اومدم
لونا و میا:یااااااخدااااااا معجزه شده؟سوهی لجبازی نکرد؟
یونگی:بلاخره آدم شد
جین:بیاید بریم
جیمین:شک بزرگی بود،همیشه حرف حرف سوهی بود الان چطور به حرف یونگی گوش داد؟
نامجون:فک کنم مغزش تاب برداشته
جیمین:وای دهنت😂
سوهی:اگه مسخره بازیتون تموم شد بریم که وقت ندارم
بعدش رفتیم اتاق هرکدوم روی صندلی هاشون نشستن و من همه چی رو براشون تعریف کردم:راحت شدید؟
یونگی:اره،نقشه داری؟
سوهی:خب هنوز نقشه ای نچیدم
نامجون:تو بدون نقشه کاری انجام نمیدی،پس خواستی کجا بری؟
سوهی:جونگکوک و تهیونگ بیمارستانن تنها گذاشتنشون امن نیست باید برم اون دوتا رو بیارم و ی جای امن براشون فراهم کنم بعد ببینم چیکار کنم
جیمین:اره درسته،ولی سوهی بیا اینبار زود دست به کار نشیم کم کم و قدم به قدم کار کنیم چون اعتمادی بر حرف این نیست ممکنه دروغ هم گفته باشه یا ممکنه حرفاشو ناقص گفته باشه یا یک سری چیز ها رو نگفته باشه
لونا:حق با جیمینه بیا اول ی نشونه ای از اون پیدا کنیم و بتونیم هکش کنیم
میا:دقیقا و بعد جیهوپ رو خبر کنیم تا نقشه ی درست حسابی بکشیم
سوهی:اولین باره حرف های منطقی میزنید
همشون با اعتراض:یاااااااااااااااااااا
سوهی:من میرم اون دوتا رو بیارم،جیمین تو برو پیش اون خر تا فرار نکرده
یونگی:بزار من برم پیشش
سوهی:نه تو بشین سرجات نمیشه بهت اعتماد کرد میزنی تیکه تیکه اش میکنی
یونگی:آه از دست تو
لونا:میخوای باهات بیام؟جونگکوک رو بیاری؟
سوهی:وای به حالت اگه رو جونگکوک کراش بزنی!
لونا:نه بابا کراش کجا بود فقط میخوام باهاش دوست بشم
سوهی:باشه بلند شو بیا
لونا:اومدم
سوهی:رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم
#اسمان_شب
#BTS
#part:۲۸
سوهی:یعنی میگی مجبور بودی؟
خر:اره
سوهی:بلند شدم گوشیمو گذاشتم تو جیبم و اصلحمو مسلح کردم و دستگیره در رو گرفتم و روبهش کردم و گفتم:میرم حسابمو با یکی تصفیه میکنم و برمیگردم اگه فکر فرار به سرت زد خواهرتو مرده فرض کن
بهش اجازه ی حرف ندادم و درو باز کردم و رفتم تا خواستم بزنم بیرون ی دسته آدم اخمو ظاهر شدن
جین:کجا به سلامتی؟
یونگی:میبینم زود میخوای تشریف ببری!
جیمین:بدون توضیح میخوای بری؟
نامجون:تخته رو آماده کردم ماژیک هم هست،بیا توضیح بده
لونا:از گاو هم گاو تری که فکر کردی بدون توضیح میخوای بری
میا:فک کنم مریض شده!بیا ببینم تب کردی؟
سوهی:مزخرف بازی رو تموم کنید باید برم وقت ندارم کار زیاد دارم
جین و یونگی:جرعت داری پاتو از اینجا بیرون بزار!
سوهی:برگشتم سمت صداشون که با لحن فوق العاده محکم و دستوری ای بود:جرعت؟حرف از جرعت نیارید که من خود جرعتم
یونگی:اوکی جرعت خانم تو اون پاتو از این در بزار بیرون ببین اونوقت من چیکارت میکنم
سوهی:دستمو روی دستگیره در گذاشتم خواستم در رو باز کنم که منصرف شدم،اه اینبار لجبازی رو کنار بزاریم بلاخره اونا همگروهیامن باید بدونن:یالا برید اتاق بشینید من اومدم
لونا و میا:یااااااخدااااااا معجزه شده؟سوهی لجبازی نکرد؟
یونگی:بلاخره آدم شد
جین:بیاید بریم
جیمین:شک بزرگی بود،همیشه حرف حرف سوهی بود الان چطور به حرف یونگی گوش داد؟
نامجون:فک کنم مغزش تاب برداشته
جیمین:وای دهنت😂
سوهی:اگه مسخره بازیتون تموم شد بریم که وقت ندارم
بعدش رفتیم اتاق هرکدوم روی صندلی هاشون نشستن و من همه چی رو براشون تعریف کردم:راحت شدید؟
یونگی:اره،نقشه داری؟
سوهی:خب هنوز نقشه ای نچیدم
نامجون:تو بدون نقشه کاری انجام نمیدی،پس خواستی کجا بری؟
سوهی:جونگکوک و تهیونگ بیمارستانن تنها گذاشتنشون امن نیست باید برم اون دوتا رو بیارم و ی جای امن براشون فراهم کنم بعد ببینم چیکار کنم
جیمین:اره درسته،ولی سوهی بیا اینبار زود دست به کار نشیم کم کم و قدم به قدم کار کنیم چون اعتمادی بر حرف این نیست ممکنه دروغ هم گفته باشه یا ممکنه حرفاشو ناقص گفته باشه یا یک سری چیز ها رو نگفته باشه
لونا:حق با جیمینه بیا اول ی نشونه ای از اون پیدا کنیم و بتونیم هکش کنیم
میا:دقیقا و بعد جیهوپ رو خبر کنیم تا نقشه ی درست حسابی بکشیم
سوهی:اولین باره حرف های منطقی میزنید
همشون با اعتراض:یاااااااااااااااااااا
سوهی:من میرم اون دوتا رو بیارم،جیمین تو برو پیش اون خر تا فرار نکرده
یونگی:بزار من برم پیشش
سوهی:نه تو بشین سرجات نمیشه بهت اعتماد کرد میزنی تیکه تیکه اش میکنی
یونگی:آه از دست تو
لونا:میخوای باهات بیام؟جونگکوک رو بیاری؟
سوهی:وای به حالت اگه رو جونگکوک کراش بزنی!
لونا:نه بابا کراش کجا بود فقط میخوام باهاش دوست بشم
سوهی:باشه بلند شو بیا
لونا:اومدم
سوهی:رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم
۵.۴k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.