Part

Part ³⁹
ا.ت ویو:
قبل از اینکه وارد اتاقش بشه صداش زدم
ا.ت:تهیونگ
از صدا کردن اسمش کمی استرس گرفتم چون هیچ وقت صداش نمیکردم
سمتم برگشت..هنوز اخم کرده بود اما نه خیلی زیاد
ا.ت:منظورت....منظورت از اون حرف ها چیه..
تهیونگ در اتاق رو کامل باز کرد و وارد اتاق شد قبل ازینکه در رو ببنده گفت
تهیونگ:به تو مربوط نیست
عصبی شدم تا خواست در رو کامل ببنده یکی از پاهام رو گذاشتم لای در و اگه دمپایی پام نبود مطمعن بودم پام میشکست..نگاهم کرد که گفتم
ا.ت:منم توی این خونه دارم زندگی میکنم باید بدونم جریان ازچه قراره
تهیونگ بی اهمیت بهم برگشت و رفت روی تخت نشست..در رو باز کردم و پشت سرش رفتم..جلوش ایستادم گفتم
ا.ت:پس چرا چیزی نمیگی..
تهیونگ روی تخت دراز کشید و چشماش روبست و ساعد دستش رو روی چشماش گذاشت..دیگه واقعا جوش اورده بودم..عصبی گفتم
ا.ت:که اینطور..حالا یه کاری میکنم که پشیمون بشی از اینکه بهم نگفتی
تهیونگ همونجور که چشماش بسته بود گفت
تهیونگ:تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
ا.ت:حالا میبینیم
برگشتم که برم سمت در که دستم کشیده شد و افتادم توی بغل تهیونگ..شوکه شده بودم..سرم رو بالا اوردم و نگاه تهیونگ کردم..تابحال انقدر از نزدیک صورتش رو ندیده بودم..صورتش واقعا زیبا بود..
یکدفعه به خودم اومدم دیدم که خیره شدم به تهیونگ..تهیونگ پوزخندی بهم زد گفت
تهیونگ:دیدی گفتم هیچ کاری نمیتونی کنی..
تازه متوجه شرایطم شدم و از توی بغلش بیرون اومدم و نمیدونم چجوری از اتاق اومدم بیرون..رفتم سمت اتاقم و روی تختم نشستم..سرمو بین دستام گذاشتم..چرا اون انقدر عجیبه...
همش فکرم کشیده میشد سمت موقعی که توی بغل تهیونگ بودم..واقعا خوب بود..از فکری که کردم سرم رو تکون دادم
ا.ت:نه نه نه..اصلا هم خوب نبود...
اون کارش همینه که منو اذیت کنه..اون واقعا مرموزه


چشمامو باز کردم..تصلا متوجه نشدم کی خوابم برد..نگاهی از پنچره به بیرون انداختم..هوا نزدیک غروب بود..از جام بلند شدم و رفتم سمت حمام..ابی به صورتم زدم و اومدم بیرون..لباسمو عوض کردم و رفتم پایین..لامپ های خونه روشن بود و این نشونه از وجود تهیونگ رو میداد..سمت اشپز خونه رفتم و از توی یخچال شیشه اب رو برداشتم و کمی ازش رو خوردم و دوباره گذاشتمش توی یخچال وقتی برگشتم که برم دیدم تهیونگ کنار میز استاده و منو نگاه میکنه..
ا.ت:چته..
تهیونگ سمت یخچال رفت و شیشه اب رو برداشت و...


ادامه دارد🍷
حمایت فراموش نشه🍷
دیدگاه ها (۱)

Part ⁴⁰ا.ت ویو:تهیونگ سمت یخچال رفت و شیشه اب رو برداشت و تم...

Part ⁴¹ا.ت ویو:بیخیال شدم و دوباره مشغول کتاب خوندنم شدم که ...

Part ³⁸ا.ت ویو:با اولین چیزی که دیدم بدنم یخ کرد..روی زمین خ...

Part ³⁷ا.ت ویو:ا.ت:تو هیچ حقی در قبال من نداریتهیونگ پوزخندی...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

شوهر دو روزه. پارت۷۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط