Part

Part ⁴⁰
ا.ت ویو:
تهیونگ سمت یخچال رفت و شیشه اب رو برداشت و تمام اب داخلش رو خالی کرد توی ظرفشویی..متعجب نگاهش میکردم..از کاراش سردر نمیاوردم..با گیجی پرسیدم
ا.ت:چیکار میکنی..
تهیونگ درحالی که داشت شیشه رو پر اب میکرد گفت
تهیونگ:خوشم نمیاد کسی به شیشه اب دهن بزنه..
تازه متوجه منظورش شدم..ناخداگاه لبخندی روی لبام جا خشک کرد و دور از چشم تهیونگ نموند..به خودم اومدم و لبخندمو جمع کردم گفتم
ا.ت:از دهنی بدت میاد..
تهیونگ نگاهی بهم انداخت و چیزی نگفت..شیشه رو توی یخچال گذاشت و از کنارم رد شد..میگم چقدر عجیبه
شونه ای بالا انداختم و رفتم توی حیاط..روی تاب نشسته بودم و با پاهام خودمو هول میدادم..مدتی بود روی تاب نشسته بودم و کتابی که از داخل کتابخونه اورده بودم داشتم میخوندم که صدای باز شدن در خونه اومد..نگاهمو از کتاب گرفتم و به در حیاط دادم..ماشین قرمز رنگی وارد حیاط شد..کمی که دقت کردم دیدم یه لامبورگینی قرمزه..شیشه های ماشین دودی بود و داخل معلوم نبود..ماشین درست جلوی در پارک شد و یه دختر همراه با یه پسر از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت خونه..اینا کی بودن..اهمیت ندادم و از جام بلند شدم..هوا تاریک بود و برای خوندن کتاب باید میرفتم جایی که نور باشه..رفتم سمت قسمت دیگه حیاط که هم نور داشت هم جایی برای نشستن و کنار خونه هم بود..با قدم های اروم به سمت حیاط کار خونه میرفتم..این خونه دور تا دورش حیاطه و اونجایی که من میرم کنارش یه استخر بزرگ هست..وقتی رسیدم به جای اینکه روی یکی از اون صندلی هایی که اونجا بود بشینم رفتم لبه استخر و پاهام رو گذاشتم توی اب و همونجور کتابم رو میخوندم..غرق کتاب خوندن شده بودم و حواسم به اطرافم نبود.. لحظه ای احساس کردم کسی از کنارم رد شد..نگاه اطرافم کردم هیچ کس نبود..بیخیال شدم و دوباره مشغول خوندن کتابم شد که...

ادامه دارد🍷
حمایت فراموش نشه🍷
دیدگاه ها (۲)

Part ⁴¹ا.ت ویو:بیخیال شدم و دوباره مشغول کتاب خوندنم شدم که ...

Part ⁴²ا.ت ویو:تهیونگ نگاهی به من انداخت و گفتتهیونگ:این همس...

Part ³⁹ا.ت ویو:قبل از اینکه وارد اتاقش بشه صداش زدما.ت:تهیون...

Part ³⁸ا.ت ویو:با اولین چیزی که دیدم بدنم یخ کرد..روی زمین خ...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

رمان

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط