kiss me
kiss me
p 26
کوک ویو :
ات رو بردن بیمارستان جلوی در اتاق عمل خیلی راه میرفتم اخه من چرا اینکارو کردم که دکتر اومد بیرون سریع رفتم پیشش
کوک : ا . اقای دکتر چیشد ؟؟
دکتر : خوبن ولی خون زیادی از دست دادن احتمال زنده موندنش ۱۰ درصده و اینکه سرش ضربه ی بدی خورده
کوک : شما چطور دکتری هستین که نمیتونین کاری کنین ( ات رو اوردن بیرون )
کوک : ات .. عشقم تروخدا چشاتو باز کن فقط یه بار دیگه چشاتو باز کن ببینمت ( گریه شدید )
چند روز بعد :
کوک ویو :
من هروز میام بیمارستان نمیتونم یه دیقه از کنارش جُم بخورم زندگیم بدون اون سیاهه ....
ت فکر بودم دستامو گذاشتم بین موهام
سرم پایین بود صدای بوق از اتاق ات میومد که پرستار تو اتاق داد زد دکتر رو اوردن که بعد چند دیقه اومد بیرون ....
دکتر : بهتره بشینین الان میام خدمتتون
کوک : چیشده ( داد )
تروخدا بگین
کوک : دیدم دارم رو سرش ملافه میکشن جیغ بنفشی زدم نه نه نباید ات منو ترک کنه من بدون اون زنده نمیمونم تروخدا ات ات ترکم نکن ( عربده و گریه شدید)
پرستار : اقا لطفا اروم باشین
کوک : چطوری اروم باشم وقتی دلیل نفس کشیدنم و زندگیم و عشقم دیگه پیشم نیست هااااا چطوری اروم باشم
چند روز بعد :
کوک ویو :
واسه پراسمش حاضر شدم لباسی که برام گرفته بود رو پوشیدم برای اخرین بار به عکسای ات نگا کردم راه افتادم بارون شدیدی میومد چتر سیاهمو برداشتم راه افتادم جمعیت زیادی اومده بودن که برای اخرین بار عشقمو ببینن ولی کی میدونه تو دل من چی میگذره کی میدونه قراره بدون این من چیکارکنم
ها کی میدونه عکس چاپ شده به ات رو که توی تابلو بود رو دستم گرفتم و برای اخرین بار به جسم بدون روحش نگا کردم و قطره ی اشکی از چشمام اومد نمیتونستم برای اخرین بار بغلش کنم و بگم دوسش دارم ..
اینم از زندگی من زندگی سیاه و دلگیر ....
شرط برای فیک بعدی :
لایک : ۲۰
کامنت : ۳۰
p 26
کوک ویو :
ات رو بردن بیمارستان جلوی در اتاق عمل خیلی راه میرفتم اخه من چرا اینکارو کردم که دکتر اومد بیرون سریع رفتم پیشش
کوک : ا . اقای دکتر چیشد ؟؟
دکتر : خوبن ولی خون زیادی از دست دادن احتمال زنده موندنش ۱۰ درصده و اینکه سرش ضربه ی بدی خورده
کوک : شما چطور دکتری هستین که نمیتونین کاری کنین ( ات رو اوردن بیرون )
کوک : ات .. عشقم تروخدا چشاتو باز کن فقط یه بار دیگه چشاتو باز کن ببینمت ( گریه شدید )
چند روز بعد :
کوک ویو :
من هروز میام بیمارستان نمیتونم یه دیقه از کنارش جُم بخورم زندگیم بدون اون سیاهه ....
ت فکر بودم دستامو گذاشتم بین موهام
سرم پایین بود صدای بوق از اتاق ات میومد که پرستار تو اتاق داد زد دکتر رو اوردن که بعد چند دیقه اومد بیرون ....
دکتر : بهتره بشینین الان میام خدمتتون
کوک : چیشده ( داد )
تروخدا بگین
کوک : دیدم دارم رو سرش ملافه میکشن جیغ بنفشی زدم نه نه نباید ات منو ترک کنه من بدون اون زنده نمیمونم تروخدا ات ات ترکم نکن ( عربده و گریه شدید)
پرستار : اقا لطفا اروم باشین
کوک : چطوری اروم باشم وقتی دلیل نفس کشیدنم و زندگیم و عشقم دیگه پیشم نیست هااااا چطوری اروم باشم
چند روز بعد :
کوک ویو :
واسه پراسمش حاضر شدم لباسی که برام گرفته بود رو پوشیدم برای اخرین بار به عکسای ات نگا کردم راه افتادم بارون شدیدی میومد چتر سیاهمو برداشتم راه افتادم جمعیت زیادی اومده بودن که برای اخرین بار عشقمو ببینن ولی کی میدونه تو دل من چی میگذره کی میدونه قراره بدون این من چیکارکنم
ها کی میدونه عکس چاپ شده به ات رو که توی تابلو بود رو دستم گرفتم و برای اخرین بار به جسم بدون روحش نگا کردم و قطره ی اشکی از چشمام اومد نمیتونستم برای اخرین بار بغلش کنم و بگم دوسش دارم ..
اینم از زندگی من زندگی سیاه و دلگیر ....
شرط برای فیک بعدی :
لایک : ۲۰
کامنت : ۳۰
۲۱.۴k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.