سناریو ایزانا
سناریو ایزانا
اسم : کایا ۱۶ سالشه ایزانا هم ۱۸ یه گذشته کوچیک بگم ایزانا میا و کایا تو یه دبیرستان درس میخوندن بعدا میفهمید میا کیه
مدتی بود که با ایزانا قهر بودی ویو کایا : وایی فردا تولد میاست صمیمی ترین رفیقم این لباس آبیه خوبه فک کنم (اسلاید آخر ) واییی جشن تولدش تو یه تالار کوچیکه و از اونجایی که اونا پولدارن احتمالا آدمای زیادی میان اونجا وایی از اجتماع بدم میاددد هی وایسا ایزانا هم میاد ؟؟ وایی این لباس عالیه هم یذره کوتاهه هم خوشرنگه تو چشمه یذره حرصشو در بیارم یاح یاح (پوزخند)
فردا شد و عصر شد کایا رفت تو اتاقش لباسش رو عوض کرد کفش پاشنه بلند آبیش رو پوشید یه میکاپ خیلی قشنگ و ملیح کرد و موهاش رو باز گذاشت( اسلاید دو ) آماده شد و یه تاکسی گرفت و رسید تالار کایا :میاا سلام توله صگگ وایی موهاتو صورتی کردییی خیلی گوگول شدی دختر میا : اههه مرسیی کره خر کایا : هوی اون پسره که روش کراش بودی اومده میا : اره میادددد هنوز نیومده ع💩ن خانوم طرفش نمیری ها کایا : مگه من چسب رازی ام که بچسبم به پس ها وایسا ببینم....... میاااا مگه نگفتی فقط دخترا میانننن پسر هم هست کههههه اینجا پر پسرعههههههه میا: هویییی چته روانی مگه چیهه خب تغییر کرد دیگه من چه کنم خواهر میخوای برات چادر بیارم بپوشی خواهر (( به افراد محجبه توهین نشده هاااا)) کایا:وایسا ایزانا هم میاد؟؟؟میا: اره ولی گفت یذره دیر میام چطور مگه ؟ کایا : امم هیچی یک ساعت بعد پارتی شروع شد همه وسط قر میدادن کاپل ها باهم میرقصیدند کایا گوشه وایساده بود چون اهل رقص نبود دید ی در دیگه اون گوشه هست رفت سمتش در رو باز کرد یه تالار دیگه اونجا بود اما کوچیک بود کایا فکر کرد چطوره تولدش رو اینجا بگیره شروع کرد از گوشه سالن راه رفتن رفت کنار دیوار و شروع کرد راه رفتن تا بتونه کل سالن رو بهتر ببینه انقد صدای ضبط بلند بود کایا نفهمید یکی از دوستای قدیمش که چند بار به کایا اعتراف کرده بود ولی کایا ردش کرده بود اومده بود در باز شد کایا نفهمید بعد یه دقیقه کایا احساس کرد دستان سردی روی شونش قرار گرفته شده اریک کایا رو برگردوند دستاش رو دوتایی شونه ی کایا بود اریک : من خیلی دلم برات تنگ شده بود خیلی دوستت دارممم کایا : اریک تو اینجا ؟؟ هااااا اریک برو اونور
اسم : کایا ۱۶ سالشه ایزانا هم ۱۸ یه گذشته کوچیک بگم ایزانا میا و کایا تو یه دبیرستان درس میخوندن بعدا میفهمید میا کیه
مدتی بود که با ایزانا قهر بودی ویو کایا : وایی فردا تولد میاست صمیمی ترین رفیقم این لباس آبیه خوبه فک کنم (اسلاید آخر ) واییی جشن تولدش تو یه تالار کوچیکه و از اونجایی که اونا پولدارن احتمالا آدمای زیادی میان اونجا وایی از اجتماع بدم میاددد هی وایسا ایزانا هم میاد ؟؟ وایی این لباس عالیه هم یذره کوتاهه هم خوشرنگه تو چشمه یذره حرصشو در بیارم یاح یاح (پوزخند)
فردا شد و عصر شد کایا رفت تو اتاقش لباسش رو عوض کرد کفش پاشنه بلند آبیش رو پوشید یه میکاپ خیلی قشنگ و ملیح کرد و موهاش رو باز گذاشت( اسلاید دو ) آماده شد و یه تاکسی گرفت و رسید تالار کایا :میاا سلام توله صگگ وایی موهاتو صورتی کردییی خیلی گوگول شدی دختر میا : اههه مرسیی کره خر کایا : هوی اون پسره که روش کراش بودی اومده میا : اره میادددد هنوز نیومده ع💩ن خانوم طرفش نمیری ها کایا : مگه من چسب رازی ام که بچسبم به پس ها وایسا ببینم....... میاااا مگه نگفتی فقط دخترا میانننن پسر هم هست کههههه اینجا پر پسرعههههههه میا: هویییی چته روانی مگه چیهه خب تغییر کرد دیگه من چه کنم خواهر میخوای برات چادر بیارم بپوشی خواهر (( به افراد محجبه توهین نشده هاااا)) کایا:وایسا ایزانا هم میاد؟؟؟میا: اره ولی گفت یذره دیر میام چطور مگه ؟ کایا : امم هیچی یک ساعت بعد پارتی شروع شد همه وسط قر میدادن کاپل ها باهم میرقصیدند کایا گوشه وایساده بود چون اهل رقص نبود دید ی در دیگه اون گوشه هست رفت سمتش در رو باز کرد یه تالار دیگه اونجا بود اما کوچیک بود کایا فکر کرد چطوره تولدش رو اینجا بگیره شروع کرد از گوشه سالن راه رفتن رفت کنار دیوار و شروع کرد راه رفتن تا بتونه کل سالن رو بهتر ببینه انقد صدای ضبط بلند بود کایا نفهمید یکی از دوستای قدیمش که چند بار به کایا اعتراف کرده بود ولی کایا ردش کرده بود اومده بود در باز شد کایا نفهمید بعد یه دقیقه کایا احساس کرد دستان سردی روی شونش قرار گرفته شده اریک کایا رو برگردوند دستاش رو دوتایی شونه ی کایا بود اریک : من خیلی دلم برات تنگ شده بود خیلی دوستت دارممم کایا : اریک تو اینجا ؟؟ هااااا اریک برو اونور
۳.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.