زندگی در سئول p

زندگی در سئول p37


جیمین: جین تمومش کن میدونی که روی اون قضیه حساسه
جین: اما...من که حرفی نزدم...چرا دعوا داری
کوک: چون که هربار اون قضیه لعنتی رو وسط میاری
من از همتون فقط یه چیزی خواستم ...اونم اینکه اون دخترو یاد من نندازید
جین: باشه باشه فهمیدم ببخشید
تهیونگ: بسه دعوا نکنید
ات: میشه بپرسم چیشد الان؟
( ات کمی متعجب شد...دختر؟. کدوم دختر ؟. یعنی جونگ کوک دوست دختر سابق داشت...اما سعی کرد حس کنجکاویش رو فروکش کنه)
جیمین: چیز خاصی نیست... در واقع کوک دوست نداره درموردش صحبت کنیم
ات: آها...اوکی
درضمن بچها ، می‌دونم که شما قصد بدی ندارید...ولی جدی میگم من واقعا نمیخوام قرار بزارم...لطفاً دیگه اصرار نکنید
تهیونگ: ولی چرا انقدر مقاومت میکنی؟
ات: ( قیافه ات کمی گرفته شد) داستانش مفصله... نمیخوام زیاد در موردش صحبت کنم...امیدوارم درک کنید
یونا:( چون میدونست دلیل ات چی بود دیگه حرفی نزد و به بقیه هم اشاره کرد تا اون ها هم حرفی نزنن) پس اگر این چیزیه که میخوای ما دیگه حرفی نمیزنیم
ات: ممنون

استاد: سلام صبح بخیر...خب بشینید تا درس رو شروع کنیم

....

شوگا: امروز واقعا خیلی خسته کننده بود
جیمین: قبول دارم
یونا: خب دیگه پسرا...من و ات داریم میریم
ات: میبینمتون...خدافظ
( از هم خداحافظی کردن و رفتن)

ویو ات

چون یونا قرار بود امروز به شرکت پدرش بره ، تا یه جایی تو راه برگشت باهم هم مسیر بودیم
...
نمی‌دونم چرا ولی فکرم هنوز هم مشغول اون قضیه تو کلاس بود... یعنی اون..اون دختر چه مسئله ای داشت که باعث شد کوک یهو قاطی کنه
میدونم که ممکنه ربطی به من نداشته باشه اما واقعا درموردش کنجکاوم...پس تصمیم گرفتم از یونا بپرسم

ات: یونا
یونا: بله ؟
ات: یه سوال...امروز تو کلاس چیشد که کوک یهو عصبانی شد...منظورم اینه که قضیه اون دختر...
یونا: کنجکاوی اره؟
ات: یه کمی
یونا: میدونی کوک قبلا یه دوست دختر داشت... مدت زیادی باهم بودن
اما یه روز اون دختر به کوک خیانت کرد ، دلیلش هم نامشخصه...از اونجایی که کوک اون دختر رو بیشتر از هرچیزی دوست داشت و خب وقتی که اون دختر بهش خیانت کرد...
میشه گفت که کوک به معنای واقعی نابود شد و یک سال کامل افسردگی شدید گرفت
و از اون به بعد دیگه ادم سابق نیست... دیگه از اسم قرار گذاشتن هم متنفره...هر کسی بخواد حتی حرف اون دختر رو بزنه سریع اعصابش داغون میشه...و حتی...دیگه مثل قبل شاد نیست


....
دیدگاه ها (۲)

زندگی در سئول p38( ات داشت با دقت به حرف های یونا گوش میداد....

زندگی در سئول p39ویو ات خودمو روی تخت ول کردم...هم جسمم خسته...

زندگی در سئول p36 ( یک ماه بعد ) اون جونگ کوکه!؟ چقدر جذا...

Happy birthday my charming lady💛✨🌻

دوست پسر دمدمی مزاج

کپش مهممم خب خب قضیه اینه که یه استاکر جونگ کوک رو تا خونش ت...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط