ژان و لیژان داشتن میگشتن که یهو چاقوی نظره ژان جلو کرد که
ژان و لیژان داشتن میگشتن که یهو چاقوی نظره ژان جلو کرد که رفت سمتش تا میخواست بخرطش یهو یکی زودتر برش داشت و پولشو داد ژان گفت
ژان..حه من میخواستم بخرمش
لی هن.مهم اینکه من زودتر خریدمش
ژان . ولی اون ماله منه من میخاستم بخرمش پسش بده
لی هن. اولا ماله اونکه اول پولشو داده دومن ماله تو نبوده که بخام پسش بدم
لیژان. اینجا چه خبره
ژان . من میخواستم اول بخرکش ولی اون دوزدیدش
لی هن. من ندزدیدمش
لیژان . چقد هزینش شوده بگو دوبرابرشو بهت میدم چاقوحو بده به ما
لی هن پوس خندی زدو گفت
لی هن..چیزی که بخوام ماله من میشه مخصوصا وقتی بخوام واسه اربابم بخرم
ژان .. اربابتم مثله خودت عوضیه .
لی هن . حه احمق چطور جرعت میکنی همچین حرفی بزنی تا خواست شمشیرشو دربیاره
لیژان. گفت بی خیال تو که نمیخاهی دعوا بزرگی راه بیوفته
بعد به ژان گفت ولش کن معلومه ادمه یه دنده ای هست
ژان .. نزار دباره ببینمت
لی هن .. اوکی
بعد هرکی راه خودشو رفت ..
وانگ یه اتاق سه نفره خیلی بزرگی گرفته بود وداشت استراحت میکرد که ژان و لیژان اومدن
ژان.. خیلی رو مخ بود
لیژان.. ولش کن ارزش نداره
وانگ. چیدارید میگید
لیژان.. هیچی ولش راستی چه اتاق راحتی
وانگ. اره باید از پادشاه نیانگماتشکر کنیم که همچین اتاق خوبی برامون از قبل کنار گزاشته
ژان.. اون داره قدرتشو به رخمون میکشه
لیژان.. حق باژان نباید گوله خوب بودنشونو بخوریم یادتون باشه اونا حتما یه هدفی ازاینکه مارا به کلاس های نیانگما دعوت کردن دارن
وانگ.. اهومم باشه پس حواستو جم کن ژان
ژان. من حواسم جمه توای که خیلی حواس پرتی
داشتن باهم بحس میکردن که یهو از پایین مسافر خانه صدایه داد بیدادی اومد....
ژان..حه من میخواستم بخرمش
لی هن.مهم اینکه من زودتر خریدمش
ژان . ولی اون ماله منه من میخاستم بخرمش پسش بده
لی هن. اولا ماله اونکه اول پولشو داده دومن ماله تو نبوده که بخام پسش بدم
لیژان. اینجا چه خبره
ژان . من میخواستم اول بخرکش ولی اون دوزدیدش
لی هن. من ندزدیدمش
لیژان . چقد هزینش شوده بگو دوبرابرشو بهت میدم چاقوحو بده به ما
لی هن پوس خندی زدو گفت
لی هن..چیزی که بخوام ماله من میشه مخصوصا وقتی بخوام واسه اربابم بخرم
ژان .. اربابتم مثله خودت عوضیه .
لی هن . حه احمق چطور جرعت میکنی همچین حرفی بزنی تا خواست شمشیرشو دربیاره
لیژان. گفت بی خیال تو که نمیخاهی دعوا بزرگی راه بیوفته
بعد به ژان گفت ولش کن معلومه ادمه یه دنده ای هست
ژان .. نزار دباره ببینمت
لی هن .. اوکی
بعد هرکی راه خودشو رفت ..
وانگ یه اتاق سه نفره خیلی بزرگی گرفته بود وداشت استراحت میکرد که ژان و لیژان اومدن
ژان.. خیلی رو مخ بود
لیژان.. ولش کن ارزش نداره
وانگ. چیدارید میگید
لیژان.. هیچی ولش راستی چه اتاق راحتی
وانگ. اره باید از پادشاه نیانگماتشکر کنیم که همچین اتاق خوبی برامون از قبل کنار گزاشته
ژان.. اون داره قدرتشو به رخمون میکشه
لیژان.. حق باژان نباید گوله خوب بودنشونو بخوریم یادتون باشه اونا حتما یه هدفی ازاینکه مارا به کلاس های نیانگما دعوت کردن دارن
وانگ.. اهومم باشه پس حواستو جم کن ژان
ژان. من حواسم جمه توای که خیلی حواس پرتی
داشتن باهم بحس میکردن که یهو از پایین مسافر خانه صدایه داد بیدادی اومد....
- ۴.۶k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط