بپرس چند تا دوستم داری تا مثل بچه ها

بپرس چند تا دوستم داری تا مثل بچه ها
انگشت هایم را نگاه کنم،
یکی؟ دو تا؟
چشم هایت که برق زد
با ترس سه تا انگشت را نگاه می کنم!
لبخند که زدی
انگشت هایم را توی هم، هم می زنم و
می گویم چشم هایت را ببند
و از وسط این ها خودت بردار
هر چه برداشتی همانقدر دوستت دارم
دستت را که توی انگشتهایم فرو کردی
انگشتهایمان هم را در آغوش خواهند کشید!
و نوک بینی هایمان هم را می بوسند!
چشمهایت را باز می کنی و می گویم
دوستت دارم آنقدر که
گاهی یادم می رود اسم این حس چیست؟
با تعجب بگو خب، آن وقت چکار می کنی؟
می گویم هیچ؛ تو را زندگی میکنم!
به همین شیرینی، به همین سادگی!
دیدگاه ها (۱)

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

چند پارتی (درخاستی)

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط