منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:4
و با دیدن چهره ی به خون نشسته ی جونگکوک اب دهنمو قورت دادم.
ات:م...من چی...
جونگکوک:دهنتو ببند زنیکه ی ه ر ز ه.
با حرف آخرش عصبی شدم و داد زدم:
ات:خانوادت چید بی شعور بودن که بهت ادب یاد ندادن.
جونگکوک:تو...
ات:ببین بلوغیه عقب مونده!
یه بار دیگه بخای برام لقب زشت بزاری..وای نمی ایستم یه راست میزنم تو ت خ م ا ت و دستگاه ادم سازیتو به اتصال میندازم.
همینجوری متعجب نگام میکرد که گفتم:
ات:انقد هواسم پرت کردی دوغ هام از بین رفت پول مفت ندارم بخرم.
بعد دستمو کردم تو جیبش و یه دلار در آوردم و دادم فروشنده و دوتا دوغ گرفتم.
ات:بقیش بمونه!
جونگکوک:به چه جرعتی...
ات:دوغامو ری دی پولشم تو میدی.
از جلوی چشای به خون نشستش رد شدم و کنار لیا نشستم.
لیا:یادم باشه اینو به جیمین بگم.
بگم چه خاهر گلی داره.
ات:مرتیکه پاسته اومده میگه ه ر زه.
لقب خار مادرشو میزاره رو من.
لیا:خب بسههه
ات:باشه بابا.
بعد خوردن ساندویچامون رفتیم داخل کلاس و نشستیم که یهو تهیونگ یکی از دوستای جونگکوک سمتم اومد و گفت
تهیونگ:ببین بچه ما تو مدرسه قبلیمون چون با دختراشون با خشونت رفتار میکردیم اخراج شدیم.هشدار میدم نزدیک جونگکوک نشی!
بلند شدم و انگشت ف ا کمو جلوش در اوردمو گفتم:
ات:ببین احمق!
این چرت و پرتایی که الان داری میگی رو واس خودت نگه دار تا شلوارتو نکشیدم رو سرت!
پوزخندی زدو یهو از ک م ر م گرفت و منو به خودش چسبوند!
تهیونگ:از دخترای سرتق خوشم میاد!ولی دیگه دور و ور جونگکوک ببینمت مطمئن باش حا م ل ت میکنم.
پسش زدم و تو دهنی محکمی بهش زدم و گفتم:
ات:یبار دیگ اینطور باهام حرف بزنی نتیجشو خودت میبینی.گراز بی مصرف!
پارت:4
و با دیدن چهره ی به خون نشسته ی جونگکوک اب دهنمو قورت دادم.
ات:م...من چی...
جونگکوک:دهنتو ببند زنیکه ی ه ر ز ه.
با حرف آخرش عصبی شدم و داد زدم:
ات:خانوادت چید بی شعور بودن که بهت ادب یاد ندادن.
جونگکوک:تو...
ات:ببین بلوغیه عقب مونده!
یه بار دیگه بخای برام لقب زشت بزاری..وای نمی ایستم یه راست میزنم تو ت خ م ا ت و دستگاه ادم سازیتو به اتصال میندازم.
همینجوری متعجب نگام میکرد که گفتم:
ات:انقد هواسم پرت کردی دوغ هام از بین رفت پول مفت ندارم بخرم.
بعد دستمو کردم تو جیبش و یه دلار در آوردم و دادم فروشنده و دوتا دوغ گرفتم.
ات:بقیش بمونه!
جونگکوک:به چه جرعتی...
ات:دوغامو ری دی پولشم تو میدی.
از جلوی چشای به خون نشستش رد شدم و کنار لیا نشستم.
لیا:یادم باشه اینو به جیمین بگم.
بگم چه خاهر گلی داره.
ات:مرتیکه پاسته اومده میگه ه ر زه.
لقب خار مادرشو میزاره رو من.
لیا:خب بسههه
ات:باشه بابا.
بعد خوردن ساندویچامون رفتیم داخل کلاس و نشستیم که یهو تهیونگ یکی از دوستای جونگکوک سمتم اومد و گفت
تهیونگ:ببین بچه ما تو مدرسه قبلیمون چون با دختراشون با خشونت رفتار میکردیم اخراج شدیم.هشدار میدم نزدیک جونگکوک نشی!
بلند شدم و انگشت ف ا کمو جلوش در اوردمو گفتم:
ات:ببین احمق!
این چرت و پرتایی که الان داری میگی رو واس خودت نگه دار تا شلوارتو نکشیدم رو سرت!
پوزخندی زدو یهو از ک م ر م گرفت و منو به خودش چسبوند!
تهیونگ:از دخترای سرتق خوشم میاد!ولی دیگه دور و ور جونگکوک ببینمت مطمئن باش حا م ل ت میکنم.
پسش زدم و تو دهنی محکمی بهش زدم و گفتم:
ات:یبار دیگ اینطور باهام حرف بزنی نتیجشو خودت میبینی.گراز بی مصرف!
۸.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.