منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:3
یه معلم مسن با ۴ تا پسر وارد شد با دیدن پسرا دهنم باز موند.
چشمم یکیو گرفت خیلی تو دل برو بود.
همه یکی یکی خودشونو معرفی کردن.نوبت به پسره رسید
خیلی سردو بی روح گفت.
جونگکوک:جئون جونگ کوک.
و حتی آرزوی موفقیت هم نکرد.
ایش عقب مانده.
چشمش بهم افتاد بی توجه سمتم اومد.
وای الانه که بزنه دهنمو صاف کنه.
نکنه ذهنمو خوند؟
جونگکوک:پاشو.
ات:چ...چی؟
جونگکوک:مگه کری؟
ات:ولی این...اینجا جای منه!
بی توجه بازومو گرفتو بلندم کرد لیا زودی بلند شد و آون نشست.
چرا استاد چیزی بهش نمیگه؟
بی توجه رفتیم یه جا دیگ نشستیم که استاد درسو شروع کرد.
با یه خسته نباشید از کلاس خارج شد.
بلند شدم و همراه لیا از کلاس خارج شدیم.
وارد بوفه شدیم و نشستیم.
ات:چی میخوری؟
لیا:ساندویچ.
ات:خب برو دوتا بیار
لیا:نوکر بابات غلام سیا.
ات:میمون.خودم میارم.
سمت بوفه رفتم و دوتا ساندویچ با دوغ گرفتم چرخیدم تا برم که سینی به یکی خوردو کل دوغ ریخت رو لباسش سرم و بلند کردم و با دیدن....
پارت:3
یه معلم مسن با ۴ تا پسر وارد شد با دیدن پسرا دهنم باز موند.
چشمم یکیو گرفت خیلی تو دل برو بود.
همه یکی یکی خودشونو معرفی کردن.نوبت به پسره رسید
خیلی سردو بی روح گفت.
جونگکوک:جئون جونگ کوک.
و حتی آرزوی موفقیت هم نکرد.
ایش عقب مانده.
چشمش بهم افتاد بی توجه سمتم اومد.
وای الانه که بزنه دهنمو صاف کنه.
نکنه ذهنمو خوند؟
جونگکوک:پاشو.
ات:چ...چی؟
جونگکوک:مگه کری؟
ات:ولی این...اینجا جای منه!
بی توجه بازومو گرفتو بلندم کرد لیا زودی بلند شد و آون نشست.
چرا استاد چیزی بهش نمیگه؟
بی توجه رفتیم یه جا دیگ نشستیم که استاد درسو شروع کرد.
با یه خسته نباشید از کلاس خارج شد.
بلند شدم و همراه لیا از کلاس خارج شدیم.
وارد بوفه شدیم و نشستیم.
ات:چی میخوری؟
لیا:ساندویچ.
ات:خب برو دوتا بیار
لیا:نوکر بابات غلام سیا.
ات:میمون.خودم میارم.
سمت بوفه رفتم و دوتا ساندویچ با دوغ گرفتم چرخیدم تا برم که سینی به یکی خوردو کل دوغ ریخت رو لباسش سرم و بلند کردم و با دیدن....
۴.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.