منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:2
ات:چه عجب زود اومدی.
جیمین:دهنتو ببند.
ات:چون تو گفتی چشم.
جیمین:سر صبحی کرمت گرفته دعوا میکنی حوصلتو ندارم.خدا به استادات صبر بده.
ات:امین.
چشم غره ای بهم رفتو راه افتاد.
به گوشیم نگاهی انداختم و با دیدن پیامای لیا پشمام ریخت.
لیا:اتتتتتتت به خدا میکشمتتتتت.
لیا:زودی بیاااااا همه رفتیم کلاس تو هنوز نیومدی.
چشام گرد شد.
به ساعت نگاه کردم واویلا ساعت 8:30 رو رد کرده بود.
ات:جیمیننننننن.یالا بده ۶۶۶ دیرم شددددد
جیمین:باشه بابا مغزمونو خوردی.
بعد با سرعت رانندگی کرد.
بعد 10دیقه رسیدیم.
زود یه خدافظی کردم و وارد حیاط دانشگاه شدم.
کویر لوت بود.
به لیا زنگ زدم.
لیا:الووووو
ات:ده بنال کدوم کلاسی؟؟
لیا:یه سلامی یه هایی یه هویی
ات:ببند بگو کجایی؟
لیا:طبقه دوم کلاس 202
ات:اوکی بای.
گوشیو قطع کردم و مثل جت پریدم داخل.
به آسانسور فوبیا داشتم پس با پله ها خودمو رسوندم.
تقه ای به در زدم و وارد شدم استاد هنوز نیومده بود.
و بچه ها مثل اولیا داشتن وسط کلاس قر میدادن.
به ولا اگه رونالدو هم یزله بره اینا ادم نمیشن.
با چشم دنبال لیا گشتمو ته کلاس پیداش کردم.
خدایی جا پیدا نکرده؟؟؟
برام یه جا نگه داشته بود و دست تکون میداد.
خدایی چه بامرام.
رفتم و کنارش نشستم.
ات:عام جا نیابیدی؟
لیا:حالا اینارو ولش ۴ تا پسر اومدن این کلاس خدای جذابیت.
با چشم دنبال پسرا میگشتمو گفتم
ات:کدوما؟؟؟
لیا:خله چقد تو احمقی رفتن دفتر ناظم.
یکی زدم پس کلشو گفتم.
ات:از همون اول میگفتی دیگ انقد چشمامو اینور اونور کردم تاثیر هویجای دیروز از بین رفت.
مثل بز خندید که در باز شد و.. ..
پارت:2
ات:چه عجب زود اومدی.
جیمین:دهنتو ببند.
ات:چون تو گفتی چشم.
جیمین:سر صبحی کرمت گرفته دعوا میکنی حوصلتو ندارم.خدا به استادات صبر بده.
ات:امین.
چشم غره ای بهم رفتو راه افتاد.
به گوشیم نگاهی انداختم و با دیدن پیامای لیا پشمام ریخت.
لیا:اتتتتتتت به خدا میکشمتتتتت.
لیا:زودی بیاااااا همه رفتیم کلاس تو هنوز نیومدی.
چشام گرد شد.
به ساعت نگاه کردم واویلا ساعت 8:30 رو رد کرده بود.
ات:جیمیننننننن.یالا بده ۶۶۶ دیرم شددددد
جیمین:باشه بابا مغزمونو خوردی.
بعد با سرعت رانندگی کرد.
بعد 10دیقه رسیدیم.
زود یه خدافظی کردم و وارد حیاط دانشگاه شدم.
کویر لوت بود.
به لیا زنگ زدم.
لیا:الووووو
ات:ده بنال کدوم کلاسی؟؟
لیا:یه سلامی یه هایی یه هویی
ات:ببند بگو کجایی؟
لیا:طبقه دوم کلاس 202
ات:اوکی بای.
گوشیو قطع کردم و مثل جت پریدم داخل.
به آسانسور فوبیا داشتم پس با پله ها خودمو رسوندم.
تقه ای به در زدم و وارد شدم استاد هنوز نیومده بود.
و بچه ها مثل اولیا داشتن وسط کلاس قر میدادن.
به ولا اگه رونالدو هم یزله بره اینا ادم نمیشن.
با چشم دنبال لیا گشتمو ته کلاس پیداش کردم.
خدایی جا پیدا نکرده؟؟؟
برام یه جا نگه داشته بود و دست تکون میداد.
خدایی چه بامرام.
رفتم و کنارش نشستم.
ات:عام جا نیابیدی؟
لیا:حالا اینارو ولش ۴ تا پسر اومدن این کلاس خدای جذابیت.
با چشم دنبال پسرا میگشتمو گفتم
ات:کدوما؟؟؟
لیا:خله چقد تو احمقی رفتن دفتر ناظم.
یکی زدم پس کلشو گفتم.
ات:از همون اول میگفتی دیگ انقد چشمامو اینور اونور کردم تاثیر هویجای دیروز از بین رفت.
مثل بز خندید که در باز شد و.. ..
۶.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.