زده ام سبو سبو می

زده ام سبو سبو می،
که برون کنم غم از دل

چه کنم نمی توانم ،
گله ها نمیــــــــــگذارد.
دیدگاه ها (۲)

گاهے #دلت-تنگ مےشودتنگ،تنگآنقدر تنگ کہ،دیگہ اسمش دل نیستشاید...

گاه آرزو میکنمای کاش برای تو پرتوِ آفتاب باشمتا دستهایت را...

باز غزل در غزل آغاز شد عطر تو آمد ، نفسم باز شد باز من و شور...

هر روز از شهرِچشمان مهربانت ڪَذر مےڪنم بہ دلت ڪہ میرسمرد عشق...

اگر تا ۲۰۳۷ نباشن دوست دارم این سال ها کم کم برن

سریال می توانم کمکت کنم

چهارشنبه های زیارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط