سرمو به شیشه اتوبوس تکیه دادم و زل زدم به خیابونایی که تن
سرمو به شیشه اتوبوس تکیه دادم و زل زدم به خیابونایی که تند و تند عوض میشدن....
هر خیابونی
اسمش، شکلش، درختاش....
یه عالمه خاطره میکوبوند تو سرم....
میگفت
نگاه کن
اینجا بود که دستتو برایِ باراول گرفت...
توهمین کوچه یِ باریک گونه اتو بوسید و قول داد همیشه بمونه....
این خیابون رو یادته؟
ده بار از اول تا آخرشُ رفتید و برگشتید...
این کوچه...
این کوچه یِ لعنتی هم اسمشه....
اون مغازه....اون خیابون....این ساختمون....این پله ها....
این....
لعنت به همه یِ خیابون هایی که روزهایِ بودنتُ شیرین کردن و روزایِ نبودتُ جهنم....
لعنت به کلِ این شهـر که نمیدونم کجاش دستامُ گم کردی...
هندزفریمُ میذارم تو گوشمُ بلکه فرار کنم از این شهـر و برم تو عالمِ بی خبری اما
یکی بلند بلند....
جوری که گوشِ دلم کـَر میشه داره میخونه"ببین گرفته بارون...."
دیوونه کجـایی....؟
فاطمه_صابری_نیا
هر خیابونی
اسمش، شکلش، درختاش....
یه عالمه خاطره میکوبوند تو سرم....
میگفت
نگاه کن
اینجا بود که دستتو برایِ باراول گرفت...
توهمین کوچه یِ باریک گونه اتو بوسید و قول داد همیشه بمونه....
این خیابون رو یادته؟
ده بار از اول تا آخرشُ رفتید و برگشتید...
این کوچه...
این کوچه یِ لعنتی هم اسمشه....
اون مغازه....اون خیابون....این ساختمون....این پله ها....
این....
لعنت به همه یِ خیابون هایی که روزهایِ بودنتُ شیرین کردن و روزایِ نبودتُ جهنم....
لعنت به کلِ این شهـر که نمیدونم کجاش دستامُ گم کردی...
هندزفریمُ میذارم تو گوشمُ بلکه فرار کنم از این شهـر و برم تو عالمِ بی خبری اما
یکی بلند بلند....
جوری که گوشِ دلم کـَر میشه داره میخونه"ببین گرفته بارون...."
دیوونه کجـایی....؟
فاطمه_صابری_نیا
۲.۰k
۱۰ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.